کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تام
/tām[m]/
معنی
تمام؛ کامل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته ≠ غیرتام، ناقص
دیکشنری
absolute, integral, plenary, total
-
جستوجوی دقیق
-
تام
واژگان مترادف و متضاد
تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته ≠ غیرتام، ناقص
-
TTS
تام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] ← تغییر آستانۀ موقت
-
تام
فرهنگ فارسی معین
(مّ) [ ع . ] (ص .) تمام ، کامل .
-
تام
لغتنامه دهخدا
تام . (ص ) بمعنی بسیار کم و بغایت اندک . (از برهان ). و رجوع به انجمن آرا و آنندراج و شرفنامه ٔ منیری و فرهنگ جهانگیری و ناظم الاطباءشود. بمعنی اندک بزبان طوس لیکن مشهور سوتام است . (فرهنگ رشیدی ). و آنرا سوتام نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). || ناتوان...
-
تام
لغتنامه دهخدا
تام . [ م م ] (ع ص ) چیزی که اجزاء آن کامل باشد. تمام . درست . ضد ناقص . (از اقرب الموارد) . و رجوع به منتهی الارب و غیاث اللغات و برهان و فرهنگ جهانگیری و آنندراج و انجمن آرا و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود : ناتام در این جایت آوریدندتا روزی از اینج...
-
تام
دیکشنری عربی به فارسی
تمام , کامل
-
تام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: تامّ] tām[m] تمام؛ کامل.
-
تام
دیکشنری فارسی به عربی
مجموع
-
واژههای مشابه
-
تأم
لغتنامه دهخدا
تأم . [ ت َءْم ْ ] (ع مص ) دوگانه تار و پود بافتن جامه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روشی آوردن اسب بعد روشی . (منتهی الارب ). مجی ٔ الفرس جریاً بعد جری . (اقرب الموارد).
-
تام تام
لغتنامه دهخدا
تام تام . (اِ) نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشاء آن از چین است و عبارت از یک صفحه ٔ فلزی دایره شکل است که بطور عمودی بر پایه ای آویخته شده است و با چکش چوبی بر آن نوازند.
-
تام تام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tam-tam] (موسیقی) tāmtām نوعی ساز؛ صفحۀ فلزی گرد که آن را آویزان میکنند و با چکش مینوازند.
-
perfect group
گروه تام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] گروهی که برابر با زیرگروه جابهجاگر خود است
-
full verb
فعل تام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← فعل واژگانی
-
bolometric magnitude
قدر تام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم، نجوم رصدی و آشکارسازها] قدر ستاره با احتساب انرژی گسیلشده در تمام طولِموجها متـ . قدر ظاهری تام apparent bolometric magnitude