کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تال و مال شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تال و مال شدن
لغتنامه دهخدا
تال و مال شدن . [ ل ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پریشان شدن . پراکنده شدن : شد از بی شبانی رمه تال و مال همه دشت تن بود بی دست و یال . فردوسی .تهمتن به زابلستان است و زال شود کار ایران همه تال و مال . فردوسی .شد تال و مال لشکر صبرم ز جوق شوق تا ابروی تو همچ...
-
واژههای مشابه
-
آیینه ٔ تال
لغتنامه دهخدا
آیینه ٔ تال . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) آیینه ٔ تَل . آیینه ٔ حلبی . آیینه ٔ رویین .
-
تالِ دِشگَه
لهجه و گویش بختیاری
tâl-e dešga تارِ نخ کوک dešga .
-
تالِ مى
لهجه و گویش بختیاری
tâl-e mi تارِ مو.
-
سیزن تال کِردن
لهجه و گویش بختیاری
sizan-tâl kerdan سوزن نخ کردن.
-
تان،تار،تال،کار
لهجه و گویش تهرانی
تار،تارعنکبوت .
-
جستوجو در متن
-
اکتناز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ektenāz گرد آمدن مال؛ جمع شدن مال و ثروت.
-
تمول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamavvol ۱. مالدار شدن؛ مال بسیار بهدست آوردن؛ ثروتمند شدن.۲. توانگری.
-
مال خانی
لغتنامه دهخدا
مال خانی . (اِخ ) مال شیخ . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به مال شیخ شود.
-
مال خاوند
لغتنامه دهخدا
مال خاوند. [ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب و مالک مال . (آنندراج ). صاحب مال . خداوند خواسته . || مالدار. (آنندراج ).
-
پهلودار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] pahludār ۱. صاحب مال.۲. دارای مال و مکنت که به کسان و نزدیکان خود سود برساند و دیگران از پهلوی او سود و بهره ببرند.
-
مال فروش
لغتنامه دهخدا
مال فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) مال فروشنده . آنکه مال و متاع فروشد. || کسی که چارپایان را فروشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مال شود.
-
مال آور
لغتنامه دهخدا
مال آور. [ وَ ] (نف مرکب ) آرنده ٔمال . کسی که مال و ثروت آورد. و رجوع به مال شود. || تازیانی که در دریا دزدی می کنند. (ناظم الاطباء). || دزد دریایی . (ناظم الاطباء).