کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تاله
/ta'alloh/
معنی
۱. خدا را پرستش کردن.
۲. خداپرستی؛ پارسایی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پارسایی، خداپرستی، زهد، عبادت
۲. الوهی شدن، الهی شدن
۳. پرستش کردن، پرستیدن
۴. متاله شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارسایی، خداپرستی، زهد، عبادت ۲. الوهی شدن، الهی شدن ۳. پرستش کردن، پرستیدن ۴. متاله شدن
-
تاله
لغتنامه دهخدا
تاله . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه ، شهرستان قزوین و در 16 هزارگزی خاور معلم کلایه ، واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 27 تن سکنه دارد. رودخانه ٔ «اتانرود» آن را مشروب سازد و محصول آن غله و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد...
-
تاله
لغتنامه دهخدا
تاله . [ ل ِ ه ْ ] (ع ص ) بیخود. سرگشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'alloh ۱. خدا را پرستش کردن.۲. خداپرستی؛ پارسایی.
-
تاله
واژهنامه آزاد
تالَه Taalah در قسمتی از شمال افغانستان به معنی «هموارکردن و پهن کردن چیزی ٬ مثلآ سفره نانخوری ویا دسترخوان » راگویند
-
تاله
واژهنامه آزاد
تاله با فتحۀ ممدود در اول (که این فتحه از ویژگی های گویش بیرجند، مرکز استان خراسان جنوبی است) به معنی تکه ای از نبات یا قند است. در این گویش به حبه قند یا نبات «جاله» گفته می شود (با همان فتحۀ ممدود در اول) .
-
واژههای مشابه
-
تأله
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ لِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پرستیدن . 2 - خدا شدن ، الاهیت را به خود بستن . 3 - (اِمص .) خداپرستی . 4 - پارسایی .
-
تالة
لغتنامه دهخدا
تالة. [ ل َ ] (ع اِ) خرمابن ریزه و نهال آن که بریده یا کنده بجای دیگر نشانند. ج : تال . (منتهی الارب ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
تأله
لغتنامه دهخدا
تأله . [ ت َ ءَل ْ ل ُه ْ ] (ع مص ) پرستیدن و بمعبودیت گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حق پرستی . (غیاث اللغات ). تعبد. (دهار) (اقرب الموارد). تنسک . (اقرب الموارد). پرستش حق کردن . از کشف اللغات واین لفظ در اکبرنامه بسیار جا واقع شده از آن ج...
-
کانی تاله
لغتنامه دهخدا
کانی تاله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 38هزارگزی شمال باختری سنندج و 6هزارگزی خاک روزی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای شصت تن سکنه . این ده مشهور به حجت آباد میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ...
-
تاله وران
لغتنامه دهخدا
تاله وران . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاتزران بخش رزاب شهرستان سنندج . در 32 هزارگزی شمال خاور رزاب و 9هزارگزی باختر شوسه ٔ مریوان به سنندج واقع است . سرزمینی است کوهستانی و سردسیر و 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات وتو...
-
واژههای همآوا
-
طالح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدکار، تبهکار، فاسد، مخبط، بدعمل، بدکردار ۲. ولگرد، بیسامان ≠ صالح
-
تأله
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ لِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پرستیدن . 2 - خدا شدن ، الاهیت را به خود بستن . 3 - (اِمص .) خداپرستی . 4 - پارسایی .