کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تالا ب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تالا ب
دیکشنری فارسی به عربی
بحيرة , برکة
-
واژههای مشابه
-
تالا ر
دیکشنری فارسی به عربی
صالة , صالون , غرفة , قاعة , مدرج
-
تالا مُشت
لهجه و گویش بختیاری
tâlâ-mošt مقدار غلهاى که در یک مشت بگنجد.
-
تالا ر ورودی
دیکشنری فارسی به عربی
مدخل
-
تالا ر سخنرانی
دیکشنری فارسی به عربی
مسرح
-
تالا ر کنفرانس
دیکشنری فارسی به عربی
صالة
-
تالا ر شنوندگان
دیکشنری فارسی به عربی
صالة
-
واژههای همآوا
-
تالاب
واژگان مترادف و متضاد
آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه ≠ جوی، نهر، رود
-
تالاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آبگیر، استخر، برکه .
-
تالاب
لغتنامه دهخدا
تالاب . (اِ) تال . (برهان ). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام ). آبگیر و استخر وبرکه . (ناظم الاطباء). استخر. (برهان ). غدیر. کول .
-
تالاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تلاب، تال› (جغرافیا) tālāb جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود؛ آبگیر؛ حوض؛ استخر؛ برکه.
-
تالاب
واژهنامه آزاد
آبگیر، برکه، کول.