کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تالاب رود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تالاب رود
لغتنامه دهخدا
تالاب رود. (اِخ ) رودی است که بدریاچه ٔ هامون ریزد و تا محل تلاقی با رود میرجاوه ، خط سرحدی ایران در بلوچستان تعیین شده است .
-
واژههای مشابه
-
wetland banking
تالابسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] فعالیتهایی که برای ایجاد تالابهای جدید یا احیای تالابهای ازدسترفته انجام میشود
-
constructed wetland
تالاب مصنوعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] مجموعهای انسانساخت، شبیه تالاب طبیعی، متشکل از آب و مواد غذایی و گونههای گیاهی و جانوری که برای تصفیۀ فاضلاب به کار میرود
-
wetland margins
حاشیۀ تالاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] زمینهای معمولاً خشک مجاور تالاب که گیاهان و جانوران آن به آب تالاب وابستهاند
-
wetland loss
زوال تالاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پر شدن یا تخریب یا زهکشی فیزیکی تالاب
-
wetland compensation
تأمین هزینۀ تالاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پرداخت پول به صندوقی که فعالیتهای مربوط به احیای تالابها را تأمین مالی میکند
-
جستوجو در متن
-
باهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāhe ۱. تالاب؛ آبگیر.۲. رود.
-
آبزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) آبی که از کنار چشمه ، رود، تالاب و امثال آن به بیرون تراود.
-
آب زه
لغتنامه دهخدا
آب زه . [ زِه ْ ] (اِمرکب ) آبی که از کنار چشمه یا رود و تالاب و امثال آن زِهَد یعنی ترابد و آن را زه آب نیز گویند. نزیز.
-
سربرغ
لغتنامه دهخدا
سربرغ . [ س َ ب َ ] (اِ مرکب ) سرآب . جایی که آب از چشمه یا رودخانه در برغ رود. و برغ بندی باشد که آب در آن جمع شود مانند تالاب و استخر. (انجمن آرا) (برهان ).
-
باهة
لغتنامه دهخدا
باهة. [ هَِ / هََ ] (اِ) تالاب . آبگیر. حوض . (ناظم الاطباء). دریای شور. رود که آن را پایاب نباشد. (آنندراج ). استخر. (از فرهنگ شعوری ). || اسب قوی . زوردار. (ناظم الاطباء). اسب توانا. (آنندراج ).
-
مرداب
لغتنامه دهخدا
مرداب . [ م ُ ] (اِ مرکب ) برکه و آبگیر عمیق و پر عرض و طول . (جهانگیری ). تالاب و استخر و آبگیر عمیق و پر عرض و طول .(برهان قاطع). غالباً در آب غیر روان استعمال می شودکه ایستاده است و حرکت نمیکند بخلاف آب رود که جنبش و رفتار دارد. (انجمن آرا). آب ای...
-
پایاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāyāb ۱. ته آب.۲. ته حوض.۳. قسمت کمعمق رودخانه، دریا، تالاب؛ قسمتی از بستر رود که عمقش کم باشد و پا به کف آن برسد: ◻︎ سفر اگر همه دشت است باشدش پایان / فراق اگر همه بحر است باشدش پایاب (امیرمعزی: ۳۹)، ◻︎ وقتی در آبی تا میان دستی و پایی...