کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تافْتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اباء
فرهنگ واژههای سره
تنزدگی، روی تافت، سرپیچ
-
complexes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجتمع ها، مجموعه، عقده، مجموع، هم تافت، گروهه، اچار
-
chelate
چنگاله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ترکیبی ناجورحلقه که دارای حداقل یک کاتیون فلزی (در هَمتافتها) یا یون هیدروژن است
-
سایره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سائرَة، مؤنثِ سائر] (نجوم) [قدیمی] sāyere ستارۀ گردنده؛ سیاره: ◻︎ از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲: ۷۷۸).
-
complex
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچیده، مجموعه، عقده، مجموع، هم تافت، گروهه، اچار، مجتمع، مختلط، بغرنج، مرکب از چند جزء
-
درطلبی
لغتنامه دهخدا
درطلبی . [ دُ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) حالت دُرطلب . جویای در بودن . طالب در بودن : دُر می طلبید و درنمی یافت در درطلبی عنان نمی تافت .نظامی .
-
پرواز گرفتن
لغتنامه دهخدا
پرواز گرفتن . [ پ َرْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پریدن : عنان تافت بر کین برآمد ز جای بدانسان که پرواز گیرد همای .فردوسی .
-
عسد
لغتنامه دهخدا
عسد. [ ع َ] (ع مص ) سیر کردن و رفتن . || سخت تافتن رسن را. (از منتهی الارب ): عسد الحبل ؛ ریسمان را به سختی تافت . (از اقرب الموارد). || گائیدن . (از منتهی الارب ). || (اِ) ببر، و برخی آن را به این معنی صحیح نمیدانند. (از اقرب الموارد).
-
تبدیل یافتن
لغتنامه دهخدا
تبدیل یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تغییر پذیرفتن . تبدیل شدن . تغییر یافتن . تغییر کردن : چون مزاج زشت او تبدیل یافت رفت زشتی از رخش چون شمع تافت . مولوی .رجوع به تبدیل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
وایافتن
لغتنامه دهخدا
وایافتن . [ت َ ] (مص مرکب ) بازیافتن . (یادداشت های مرحوم دهخدا). دریافتن و ادراک نمودن . (از آنندراج ) : گفتا خرم از میانه گم بودوایافتنش به اشتلم بود. نظامی .این رشته قضا نه آن چنان تافت کو را سررشته واتوان یافت . نظامی .ز خلق آن چنان برد پیوند راک...
-
تافتان
لغتنامه دهخدا
تافتان . (اِ) از م-اده ٔ تافت-ن . (فرهن-گ نظ-ام ). || ن-ان کلفتی که به دیوار تنور زده بپزند مقابل نان سنگک که بر روی ریگ گرم روی زمین کوره پخته میشود. (فرهنگ نظام ). تافتون . تفتون بلهجه ٔ خراسان .
-
دوزخ سرا
لغتنامه دهخدا
دوزخ سرا. [ زَ س َ] (اِ مرکب ) خانه ای چون دوزخ . سرایی چون جهنم از حیث معذب بودن شخص در آن . جای سخت پرعذاب : در خون نشسته ام که چرا خوش نشسته انداین خواندگان خلد به دوزخ سرای ری . خاقانی .چونکه ماهان چنان بهشتی یافت دل ز دوزخ سرای دوشین تافت .نظامی...
-
رشته تافتن
لغتنامه دهخدا
رشته تافتن . [ رِ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) تابیدن نخ و رشته . تافتن طناب و ریسمان : سر رشته را آن کسی یافته که این رشته ها را به هم تافته . نظامی .تافت جهان رشته ٔ صبح از سپهردوخت بسی جبه ٔ مسکین ز مهر.امیرخسرو.
-
اژدهای نشانه
لغتنامه دهخدا
اژدهای نشانه . [ اَ دَ ی ِ ن ِ شا ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورت اژدها که برای هدف و نشانه ٔ تیر بوده است : و زبانه ٔبیرق چون سنان آتشین می تافت و اژدهاء نشانه از باد حمله چون شیران جنگی بر خود می پیچید. (تاج المآثر).
-
ارسنگ
لغتنامه دهخدا
ارسنگ . [ اَ س َ ] (اِخ ) محرّف ارثنگ .ارژنگ . (برهان ) (جهانگیری ). نگارخانه ٔ مانی . (جهانگیری ). و در جهانگیری این بیت شاهد آمده : همی تافت از پرنیان روی خوبش نگاریست گوئی پر ارسنگ مانی . فرخی .و در دیوان چ عبدالرسولی ((ارتنگ )) است .