کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تافته شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تافته شدن
لغتنامه دهخدا
تافته شدن . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برافروخته شدن بسبب قهر و غضب : پس چون او را بکشتند و یک چند برآمد، کسی بملک ننشست و هیچ کس را طاعت نداشتند، خبر به انوشیروان رسید، تافته شد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). ... و اورا از آن حال آگاه کرد، نجاشی تافته...
-
واژههای مشابه
-
تافتَه
لهجه و گویش بختیاری
tâfta تافته، نوعى پارچه ابریشمى دستباف.
-
تافته بافی
لغتنامه دهخدا
تافته بافی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل بافتن تافته . بافتن پارچه ٔ ابریشمین . || (اِ مرکب ) جائی که در آن تافته بافند.
-
تافته جگر
لغتنامه دهخدا
تافته جگر. [ ت َ / ت ِ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از عاشق است . (برهان ) (آنندراج ). عاشق . (ناظم الاطباء). || کسی را گویند که علت دق داشته باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تافته دل
لغتنامه دهخدا
تافته دل . [ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) آزرده دل . غمگین . نگران . برافروخته بسبب قهر و غضب : دوش باری چه سخن گفتم با تو صنماکه چنان تنگدل و تافته دل گشتی از آن . فرخی .بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی . اسدی .رجوع به تافته شود.
-
تافته دلی
لغتنامه دهخدا
تافته دلی . [ ت َ / ت ِ دِ ] (حامص مرکب ) دل آزردگی . برافروختگی بسبب قهر و غضب . رجوع به تافته شود.
-
عنان تافته
لغتنامه دهخدا
عنان تافته . [ ع ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) منهزم . بهزیمت . پشت بداده . || بازگشته . بازآمده : سوی لشکر آمد عنان تافته مرادی طلب کرده نایافته . نظامی . || درآمده . روی آورده (بقصد جنگ و حمله ) : عنان تافته شاه گیتی نوردز صحرا به جیحون رسانید گرد.نظا...
-
آب آهن تافته
لغتنامه دهخدا
آب آهن تافته . [ ب ِ هََ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماءالحدید. (تحفه ).
-
تافته جدا بافته
واژهنامه آزاد
خاص. ویژه. تک
-
جستوجو در متن
-
حصد
لغتنامه دهخدا
حصد. [ ح َ ص َ ] (ع مص ) سخت تافته شدن رسن . (تاج المصادر بیهقی ). و در زره سخت و محکم تافته شدن و استحکام صناعت آن . || استوار کردن . (غیاث ). محکم کردن . || خشک شدن گیاه .
-
برتافته
لغتنامه دهخدا
برتافته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی مرکب از برتافتن . رجوع به برتافتن و تافتن شود: عقلاء؛ شتر ماده ٔ برتافته پای . (منتهی الارب ).- برتافته شدن ؛ خشمگین شدن . رجوع به تافته شدن شود.
-
ارتماض
لغتنامه دهخدا
ارتماض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سخت شدن امری بر کسی . || دل تافته و بی قرار گردیدن . || اندوهگین گردیدن برای کسی یا چیزی . || تباه شدن جگر و سوخته و اندوهگین شدن از درد. (منتهی الارب ). سوخته شدن از درد و اندوه . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || درجستن ...
-
اصتقار
لغتنامه دهخدا
اصتقار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اصتقار شمس ؛ تافته گردیدن آفتاب . (منتهی الارب ). برافروخته شدن آتش . (قطر المحیط). اصطقار.