کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تافتن
/tāftan/
معنی
۱. تاب دادن؛ پیچیدن.
۲. (مصدر لازم) [مجاز] نافرمانی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برافروختن، روشنشدن، برق زدن، درخشیدن
۲. افروختن، تابیدن، گداختن
۳. آزرده شدن، مکدر شدن، دلگیرشدن
۴. اعراض کردن، برگرداندن، رویبرگردانیدن
۵. تحمل کردن، تاب آوردن
۶. رشتن، تاب دادن، پیچیدن
۷. سرپیچی کردن، رویگردان شدن
فعل
بن گذشته: تافت
بن حال: تاب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تافتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برافروختن، روشنشدن، برق زدن، درخشیدن ۲. افروختن، تابیدن، گداختن ۳. آزرده شدن، مکدر شدن، دلگیرشدن ۴. اعراض کردن، برگرداندن، رویبرگردانیدن ۵. تحمل کردن، تاب آوردن ۶. رشتن، تاب دادن، پیچیدن ۷. سرپیچی کردن، رویگردان شدن
-
تافتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - پیچیدن ، تاب دادن . 2 - سرپیچی کردن . 3 - درخشیدن . 4 - تاب آوردن . 5 - گراییدن ، روی آوردن .
-
تافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (مص ل .) 1 - برافروختن ، روشن شدن . 2 - گرم گردیدن .
-
تافتن
لغتنامه دهخدا
تافتن . [ ت َ ] (مص ) گردانیدن و پیچیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). برگردانیدن و پیچیدن . (ناظم الاطباء). گردانیدن . (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || کج شدن . برگشتن : امروز باز پوزت ایدون بتافته است گویی همی بدندان خواهی گرفت گوش . منجیک . |...
-
تافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: tāftan] [قدیمی] tāftan ۱. تاب دادن؛ پیچیدن.۲. (مصدر لازم) [مجاز] نافرمانی کردن.
-
تافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تفتن› tāftan ۱. افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی.۲. گداختن و سرخ کردن آهن در آتش.۳. شعلهور کردن؛ برافروختن.۴. تابیدن.
-
تافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] tāftan تحمل کردن.
-
واژههای مشابه
-
کج تافتن
لغتنامه دهخدا
کج تافتن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) سرکشی و طغیان کردن . || ناهنجار شدن و منحرف شدن . (آنندراج ).
-
گیسو تافتن
لغتنامه دهخدا
گیسو تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) گیس و گیسو تابیدن . تابیدن موی سر و آن را چند رده کردن .
-
گردن تافتن
لغتنامه دهخدا
گردن تافتن . [ گ َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) سر باززدن . اعراض . عَجر. عَجران . (منتهی الارب ) : گردن از طوق آن کمند بتافت طوق زرین چنین توان دریافت .نظامی .
-
سربر تافتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرتابیدن، نافرمانی کردن ۲. اعراض کردن، تمرد کردن، اعراض کردن
-
واپس تافتن
لغتنامه دهخدا
واپس تافتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) رو به عقب کردن .
-
عنان تافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - برگشتن . 2 - رو گرداندن .
-
گردن تافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (مص ل .) سرباز زدن ، اعراض ، سرپیچی .