کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاسماهیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Acipenseridae
تاسماهیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ تاسماهیسانان که از ماهیهای آب شیرین هستند و بدن طویل و دهانِ شکمی و برآمده دارند
-
واژههای مشابه
-
Pisces 2
ماهیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] شاخهای از سلسلۀ جانوران که همگی بدن دوکیشکل و تنفس آبششی دارند و در آب زندگی میکنند
-
ماهیان
لغتنامه دهخدا
ماهیان . (اِ) جمع ماهی است که حوت باشد. (برهان )(آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به ماهی شود. || جمع ماه است برخلاف قیاس همچو سالیان که جمع سال است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : از این گونه هر ماهیان سی جوان از ایشان همی یافتندی روان . فردوسی (شا...
-
ماهیان
لغتنامه دهخدا
ماهیان . (اِخ ) دهی از دهستان کتول است که در بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ماهیان
لغتنامه دهخدا
ماهیان . (اِخ ) قریه ای است که از آنجا تا مرو شاهجهان دو فرسخ مسافت است و منسوب بدانجا بوده ابومحمد عبدالرحمن بن محمد فقیه ماهیانی . (انجمن آرا) (آنندراج ). موضعی است میان قرشی و غزنین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تاس
واژگان مترادف و متضاد
۱. قدح، کاسه ۲. طشت، طشتبزرگ، ۳. بیمو، طاس، کچل، کل ≠ مودار ۴. کعبتین ۵. اضطراب، بیقراری، تشویش، ناآرامی ≠ قرار، آرامش ۶. اندوه، ملالت ≠ نشاط، شادی
-
تاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - اضطراب ، بی تابی . 2 - اندوه .
-
تاس
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بی مو، سر تاس .
-
تاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مکعبی کوچک دارای شش سطح که روی هر سطح تعدادی نقطه وجود دارد. به تعداد عددی که تاس نشان می دهد، مهره را در بازی نرد، حرکت می دهند. 2 - کاسة مسی ، بادیه .
-
تاس
لغتنامه دهخدا
تاس . (اِ) تلواسه و اضطراب و بیطاقتی . (برهان ) (ناظم الاطباء). تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری (است ). (آنندراج ) (انجمن آرا). تاس ، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی . (فرهنگ اوبهی )...
-
تاس
لغتنامه دهخدا
تاس . (اِخ ) از شعرای ایتالیا و پدر شاعر معروف و مشهور بهمین اسم . وی بسال 1493 م . متولد شد و بسال 1569 م . درگذشت . چند منظومه ٔ زیبا و اشعاری چند از وی باقی مانده است ولی تحت الشعاع پسر نابغه اش قرار گرفت و شهرت چندانی بدست نیاورد. رجوع به «تاسو» ...
-
تاس
لغتنامه دهخدا
تاس . (اِخ ) شاعر مشهور ایتالیا که در «سورانت » ایتالیا بسال 1554 م . متولد شد و اثر معروفش «بیت المقدس (اورشلیم ) آزادشده » است که در آن وقایع جنگهای صلیبی را بطور ماهرانه ای تصویر نموده . این اثر بزرگ یکی از آثار مهم ادبی است و فصاحت و بلاغتش بدرجه...
-
تاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tās = طاس۱
-
تاس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tās = طاس۲