کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تاسیدن
/tāsidan/
معنی
۱. مضطرب شدن؛ بیتاب شدن.
۲. دلگیر شدن.
۳. اندوهناک شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندوهگین شدن، غمگین شدن، مغموم شدن ≠ مسرور شدن
۲. اضطراب داشتن، تشویش داشتن
۳. احساسغربت کردن، غربتزده بودن
۴. پژمرده شدن، دلمرده شدن
۵. ویار داشتن
دیکشنری
miss, pant
-
جستوجوی دقیق
-
تاسیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندوهگین شدن، غمگین شدن، مغموم شدن ≠ مسرور شدن ۲. اضطراب داشتن، تشویش داشتن ۳. احساسغربت کردن، غربتزده بودن ۴. پژمرده شدن، دلمرده شدن ۵. ویار داشتن
-
تاسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - اندوهناک شدن . 2 - بی قرار شدن . 3 - ویار کردن .
-
تاسیدن
لغتنامه دهخدا
تاسیدن . [ دَ ] (مص ) مضطرب و اندوهناک بودن . (آنندراج ). غمناک و دلگیر شدن . (ناظم الاطباء). || خستگی و کوفتگی : ...یکی به مردن روح حیوانی و دیگری به تاسیدن روح حیوانی . (کیمیای سعادت ). || پی در پی نفس زدن مردم و اسب و جانور دیگر از کثرت گرما. (حاش...
-
تاسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] tāsidan ۱. مضطرب شدن؛ بیتاب شدن.۲. دلگیر شدن.۳. اندوهناک شدن.
-
جستوجو در متن
-
تاسندگی
لغتنامه دهخدا
تاسندگی . [ س َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت تاسنده . رجوع به تاس وتاسا و تاسه و تاسیدن و تاسانیدن و تاسائیدن شود.
-
نتاسیدن
لغتنامه دهخدا
نتاسیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) مصدر نتاس باشد بمعنی فراغت کردن و خوشحال بودن و عمر را به فراغت گذرانیدن . (برهان قاطع). خوبی . خوشی . به فراغت گذرانیدن . (انجمن آرا). خوشحال بودن . خرم بودن . کامران بودن . خشنود بودن . راضی بودن . فراغت داشتن . با فراغت ...
-
تاسا
لغتنامه دهخدا
تاسا. (اِ) اندوه و ملالت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (جهانگیری ). بمجاز، اندوه و ملال . (فرهنگ رشیدی ). اندوه و ملال . (غیاث اللغات ). ملال . (فرهنگ نظام ) (فرهنگ رشیدی ). تاسه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) : فشیان ؛ تاسا. (منتهی الارب ).خواجه جام...
-
تاسانیدن
لغتنامه دهخدا
تاسانیدن . [ دَ ] (مص ) خبه ساختن . (آنندراج ). خفه کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فشردن گلو : گه بگوید دشمنی از دشمنی آتشی در ما زند فردا دنی گه بتاسانید او را ظالمی بر بهانه ٔ مسجد او بد سالمی تا بهانه ٔ قتل بر مسجد نهدچونک بدنامست مسجد او جهد. ...
-
شماره
لغتنامه دهخدا
شماره . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ) تعداد. اندازه . حساب . (ناظم الاطباء). عدد. عد. شمار. شمارش . (یادداشت مؤلف ).- از شماره برون شدن ؛ بی حد و حساب شدن . بیرون از اندازه و حساب گشتن : فضل ترا همی نبود منتهی پدیدآنرا که از شماره برون شد چه منتهی است . فرخ...
-
تاس
لغتنامه دهخدا
تاس . (اِ) تلواسه و اضطراب و بیطاقتی . (برهان ) (ناظم الاطباء). تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری (است ). (آنندراج ) (انجمن آرا). تاس ، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی . (فرهنگ اوبهی )...
-
تاسه
لغتنامه دهخدا
تاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) اندوه و ملالت . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). اندوه . (مهذب الاسماء). تاسا. (فرهنگ جهانگیری ). مانند تالواسه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 440). تلواسه . محمّد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: گورانی «تاسه » ا...