کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تازیدن
/tāzidan/
معنی
= تاختن
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: تازید
بن حال: تاز
دیکشنری
charge, sprint
-
جستوجوی دقیق
-
تازیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص ل .) تاختن ، دویدن . 2 - حمله کردن . 3 - (مص م .) دوانیدن .
-
تازیدن
لغتنامه دهخدا
تازیدن . [ دَ ] (مص ) تاختن و دویدن و دوانیدن ، لازم و متعدی هر دو آمده . تاختن و دواندن . (فرهنگ نظام ). دویدن و سیر کردن . (ناظم الاطباء). این لفظ در پهلوی «تازیدن » و در اوستا «تچ » و در سنسکریت هم «تچ » است . خود لفظ «تچ » اوستا و سنسکریت در زبان...
-
تازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: tāčitan] [قدیمی] tāzidan = تاختن
-
تازیدن
دیکشنری فارسی به عربی
رکض
-
جستوجو در متن
-
حمله کردن
فرهنگ واژههای سره
تازیدن، تاختن
-
galloped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گالوپ، چهار نعل رفتن، تازیدن
-
galloping
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگردان، چهار نعل رفتن، تازیدن
-
رکض
دیکشنری عربی به فارسی
تاخت , چهار نعل , چهارنعل رفتن , تازيدن
-
gallop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گالوپ، چهار نعل، تاخت، چهار نعل رفتن، تازیدن
-
gallops
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گالوپ، چهار نعل، تاخت، چهار نعل رفتن، تازیدن
-
تاخت کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - دویدن ، تازیدن . 2 - دواندن اسب .
-
تاختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دویدن، تازیدن، راندن ۲. حملهبردن، حمله کردن، هجوم بردن ۳. بهیغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لاشیدن ۴. دواندن، تازاندن ۵. قدرتنمایی کردن ۶. گریزاندن، فراری دادن ۷. به سرعت دواندن، تاخت کردن
-
تازش
لغتنامه دهخدا
تازش . [ زِ ] (اِمص ) قطره زدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || تاختن و تک و پوی کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دویدن . (غیاث اللغات ). اسم مصدر تازیدن است . (فرهنگ نظام ). محمدمعین در حاشیه ٔ برهان آرد: پهلوی «تاچشن » از تاز+ ش (اس...
-
تاخت
لغتنامه دهخدا
تاخت . (مص مرخم ، اِمص ) در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو،حمله ، هجوم . (برهان قاطع چ معین ). نوعی از رفتن اسب ، نوعی از دویدن اسب ، قسمی راندن اسب ، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل ، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل ، دو، تک : بتاخت رفتن ، تاخت ک...