کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بسر تازیانه بخشیدن
لغتنامه دهخدا
بسر تازیانه بخشیدن . [ ب ِ س َ رِ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بسر تازیانه دادن . چیزی را سهل و فرومایه دانسته به اشاره ٔ سر تازیانه عطا فرمودن . (آنندراج ) : آوریدی جهان به تیغ فرازبسر تازیانه دادی باز. نظامی (از آنندراج ).خسرو بسر تازیانه بخشدچون ...
-
بسر تازیانه گرفتن
لغتنامه دهخدا
بسر تازیانه گرفتن . [ ب ِ س َ رِ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بسرسواری بی جدال و قتال گرفتن . (آنندراج ). کنایه از بی تیغ و شمشیر و بسر سواری گرفتن باشد. ای بغیر تیغ بیدرنگ بزخم تازیانه فتح کردن . (از مؤید الفضلاء).
-
جستوجو در متن
-
شلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] šallāq تازیانه؛ تازیانه که از تسمه درست میکنند.
-
شلاق
فرهنگ واژههای سره
تازیانه
-
سوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سَوط، جمع: اَسواط] [قدیمی] so[w]t تازیانه.
-
مقرعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مقرعَة، جمع: مقارع] [قدیمی] meqra'e تازیانه.
-
شیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šeyb تازیانه.
-
تازانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tāzāne = تازیانه
-
چم چرغه
لغتنامه دهخدا
چم چرغه . [ چ َ چ ُ غ َ / غ ِ ] (اِ) رشته ای را گویند که تازیانه را از آن بافند. (برهان ). به معنی رشته ٔ تازیانه ٔ. (از رشیدی ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). رشته ای که از آن تازیانه بافند. (ناظم الاطباء). || جنسی است از تازیانه .(رشیدی ) (انجمن آرا). ...
-
quirts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوکی ها، تازیانه دسته کوتاه، با تازیانه دسته کوتاه زدن
-
quirt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلاب، تازیانه دسته کوتاه، با تازیانه دسته کوتاه زدن
-
scourge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عصبانیت، تازیانه، شلاق، بلاء، وسیله تنبیه، گوشمالی، تازیانه زدن، تنبیه کردن
-
rawhide
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خمیردندان، پوست دباغی نشده، پوست خام، تازیانه، تازیانه زدن، خامسوز
-
سوط
واژگان مترادف و متضاد
تازیانه، شلاق
-
شلاق
واژگان مترادف و متضاد
تازیانه، قمچی