کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تازی
/tāzi/
معنی
۱. عرب.
۲. عربی.
۳. (اسم، صفت) اسبی از نژاد عربی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. عرب ≠ عجم
۲. تازیک، عربی
۳. زبانعربی ≠ پارسی
۴. سگشکاری ≠ سگ گله، سگ معلم
دیکشنری
Arabic
-
جستوجوی دقیق
-
تازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عرب ≠ عجم ۲. تازیک، عربی ۳. زبانعربی ≠ پارسی ۴. سگشکاری ≠ سگ گله، سگ معلم
-
تازی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سگ شکاری .
-
تازی
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - عرب ، عربی . 2 - زبان عربی .
-
تازی
لغتنامه دهخدا
تازی . (اِخ ) بقول ابن بطوطه شهری به مراکش بمشرق فاس .
-
تازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طی، از قبایل عربی) [مٲخوذ از عربی: طائی] ‹تازیک› tāzi ۱. عرب.۲. عربی.۳. (اسم، صفت) اسبی از نژاد عربی.
-
تازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tāzi نوعی سگ شکاریِ بسیار دونده و تیزرو با بدن لاغر و پاهای دراز.
-
تازی
دیکشنری فارسی به عربی
عربي
-
تازی
لهجه و گویش گنابادی
tazi در گویش گنابادی یعنی حمله ، هجوم
-
تازی
واژهنامه آزاد
(گنابادی) حمله، هجوم.
-
واژههای مشابه
-
تأزی
لغتنامه دهخدا
تأزی . [ ت َ ءَزْ زی ] (ع مص ) تأزی عنه ؛ بازگشت از وی . (منتهی الارب ). نَکَص َ. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تأزی القدح ؛ رسیدن تیر در شکارو جنبیدن در آن . || ازاء (مصب آب در حوض )برای حوض ساختن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
-
تازى
لهجه و گویش بختیاری
tâzi تازى، سگ شکارى.
-
swarming
همتازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] روشی که براساس آن یگانهای عملیاتی خوداتکا (autonomous) یا نیمهخوداتکا (semi-autonomous) از چند سو به دشمن هجوم میبرند و سپس دوباره گرد هم میآیند
-
یکه تازی
لغتنامه دهخدا
یکه تازی . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل یکه تاز. رجوع به یکه تاز شود.
-
گاو تازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gāvtāzi اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن: ◻︎ ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم/ گر نمیتازی نمیدانم هماهنگی مکن (عرفی: لغتنامه: گاوتازی).