کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازه داماد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فعله کری بخش سنقر و کلیائی کرمانشاه که در 20هزارگزی شمال خاوری سنقر و 6هزارگزی خاور هزارخانی واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 270 تن سکنه دارد، شیعه ، کردی و فارسی . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات ، ...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 5هزارگزی باختر نکا واقع است و معتدل ، مرطوب و مالاریائی است و 150 تن سکنه دارد، شیعه ، مازندرانی و فارسی . آب آن از رودخانه ٔ نکا و چشمه .محصول آن برنج ، غلات ، پنبه ،...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است در بخش لشت نشای شهرستان رشت که در 4هزارگزی شمال بازار لشت نشا و 4هزارگزی دریا قرار دارد. جلگه و معتدل و مرطوب است و 100 تن سکنه دارد، شیعه ، گیلکی و فارسی زبان . آب آنجا از استخر و سفیدرود است . محصول آن برنج ، صیفی ک...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی جزء بخش مرکزی شهرستان رشت است که در 8هزارگزی باختر رشت و 2هزارگزی جنوب شوسه ٔ رشت - فومن واقع است . جلگه و معتدل و مرطوب است و 76 تن سکنه دارد، شیعه ، گیلکی و فارسی زبان . آب آن از استخر محلی . محصول آن برنج ، ابریشم ، تو...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی در تنکابن .(از سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 105).
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی در سدن رستاق .(از سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 126).
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی در کجور.(از سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109).
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) نام شعبه ٔ شیلات در شبه جزیره ٔ میان کاله است که در 11هزارگزی میان قلعه و 16هزارگزی امیرآباد واقع شده است . سکنه ٔ آن کارگران شیلات و افراد مرزبانی کشور میباشند. آب آشامیدنی آنجا از چاه تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران...
-
تازه آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) نام یکی از پاسگاه های مرزبانی کشور در مرز ایران و شوروی که در دشت گرگان واقع است . این پاسگاه در 35هزارگزی شمال گمیشان نزدیک دریا واقع شده . آب آشامیدنی افراد پاسگاه از رودخانه ٔگرگان حمل میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)...
-
تازه بتازه
لغتنامه دهخدا
تازه بتازه .[ زَ / زِ ب ِ زَ / زِ ] (ق مرکب ) چیزهای جدید پشت سرهم . (فرهنگ نظام ). نوبنو. بطور مجدد. مکرراً. (ناظم الاطباء). نوی و تازگی مکرر. بدون راه یافتن کهنگی .
-
تازه بدن
لغتنامه دهخدا
تازه بدن . [ زَ / زِ ب َ دَ ] (ص مرکب ) با تنی تر و تازه و جوان . با بدنی لطیف و باطراوت : جاریة عبرد؛ دختر سپیدرنگ و تازه بدن . (منتهی الارب ).
-
تازه برگ
لغتنامه دهخدا
تازه برگ . [ زَ / زِب َ ] (ص مرکب ) تر. خرم . پرطراوت . جوان : بسان درختی بود تازه برگ دل از کین شاهان نترسد ز مرگ .فردوسی .
-
تازه پرواز
لغتنامه دهخدا
تازه پرواز. [ زَ / زِ پ َرْ ] (ص مرکب )از مرکبات تازه . (آنندراج ). بتازگی پر و بال بازکرده و از سر نو پروازکرده . (ناظم الاطباء) : عرفی بگیتی از خلد آمد که بازگرددغافل که تازه پرواز گم سازد آشیان را.عرفی (از آنندراج ).
-
تازه پیکر
لغتنامه دهخدا
تازه پیکر. [ زَ / زِ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) مجازاً، خوش اندام : تکاور سمندان ختلی خرام همه تازه پیکر همه تیزگام .نظامی .
-
تازه تر
لغتنامه دهخدا
تازه تر. [ زَ / زِ ت َ ] (ص تفضیلی ) خرم تر. نوتر : خیز بت رویا، تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 179).رجوع به تازه شود.