کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تازنده
/tāzande/
معنی
۱. دونده.
۲. دواننده؛ تاختوتازکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تازنده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) (ص فا.) 1 - دونده ، تندرو. 2 - دواننده .
-
تازنده
لغتنامه دهخدا
تازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) دونده . (آنندراج ). از تاختن و تاز، تندرو : چو خورشید بر چرخ لشکر کشیدشب تار تازنده شد ناپدیدیکی انجمن کرد خاقان چین بزرگان و گردان توران زمین . فردوسی .مثال داد که فلان خیلتاش را که تازنده ای بود از تازندگان که همتا ندا...
-
تازنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tāzande ۱. دونده.۲. دواننده؛ تاختوتازکننده.
-
واژههای مشابه
-
galloping inflation
تورم تازنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] تورمی که در مدتزمان بسیار کوتاه با نرخ بسیار بالا رشد میکند
-
جستوجو در متن
-
تازیان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tāziyān تازنده.
-
گرم تاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] garmtāz آنکه بهشتاب تاخت کند؛ گرمتازنده.
-
تازندگان
لغتنامه دهخدا
تازندگان . [ زَ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ تازنده . دوندگان . حمله کنندگان : و خیلتاش و مردی از عرب از تازندگان دیوسواران نامزد شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). تازنده ای بود از تازندگان که همتا نداشت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 117). رجوع به تاختن و تاز و تازنده...
-
تاز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) در ترکیب معنای «تازنده » می دهد: پیشتاز، اسب تاز.
-
تیرتاز
لغتنامه دهخدا
تیرتاز. (نف مرکب ) تازنده چون تیر. تیزتاز. رجوع به تیزتاز شود.
-
تاز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تازیدن و تاختن) tāz ۱. = تاختن۲. تازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اسبتاز، پیشتاز.
-
گرمتاز
لغتنامه دهخدا
گرمتاز. [ گ َ ] (نف مرکب ) تند درتاخت و تاز. تند تازنده . بشتاب تازنده : پیش خوانپایه ٔ سلیمانی سخن مور گرمتاز فرست .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 574).
-
مقاوس
لغتنامه دهخدا
مقاوس . [ م ُ وِ ] (ع ص ) اسب تازنده و رهاکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب تازنده و رهاکننده ٔ آن . (ناظم الاطباء). رهاکننده ٔ عنان اسب را. (از اقرب الموارد). || اندازه گیرنده میان دو چیز. (آنندراج ).
-
تکاور
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده ۲. تازنده، دونده ۳. تیزرفتار، اسب تندرو