کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تازباز
/tāzbāz/
معنی
بچهباز؛ امردباز؛ غلامباره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تازباز
لغتنامه دهخدا
تازباز. (نف مرکب ) مغلم و غلام باره را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تازباره . بچه باز و غلام باره . (فرهنگ نظام ) : شاعرکی تازباز و یافه درایم . سوزنی .بگرفتمش مهار و شدم بر فراز اوچونانکه تازباز شود بر فراز تاز. روحی ولوالجی (از فرهنگ نظام ).رجوع به ...
-
تازباز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tāzbāz بچهباز؛ امردباز؛ غلامباره.
-
جستوجو در متن
-
تازبازی
لغتنامه دهخدا
تازبازی . (حامص مرکب ) بچه بازی . رجوع به تازباز شود.
-
لواط
لغتنامه دهخدا
لواط. [ ل َوْ وا ] (ع ص ) لاطی . غلامباره . تازباز. شاهدباز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 312).
-
لاطی
لغتنامه دهخدا
لاطی . (ع ص ) آنکه عمل غیرطبیعی کند. تازباز. غلام باره . مردافشار. بچه باز . || (معرب ، اِ) مأخوذ از یونانی ، کاج . (یا) حَور. (دزی ).
-
غلام باره
لغتنامه دهخدا
غلام باره . [ غ ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) امردپرست و شاهدباز. مقابل دخترباره . مغلم . (آنندراج ). پسردوست . تازباز. تازباره . بچه باز. کپه دوز : بر دور او ز خیل غلامان بود حصارزین رو غلام باره توان گفت خواجه را. محمدسعید اشرف (از آنندراج ).رجوع به باره ش...
-
یافه
لغتنامه دهخدا
یافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص ) بیهوده . (لغت فرس ) . هرزه و بیهوده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا). بیهوده و یاوه و باطل و بی معنی و هرزه . (ناظم الاطباء) : کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین می گردان که جهان یافه و گردانستا. دقیقی .سوی کاردانانش نامه نوشت که ...
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (فعل امر) امر به بازی کردن ، یعنی بباز و بازی کن . (برهان ) (دِمزن ). صیغه ٔ امر از باختن و بازیدن . (غیاث ). امر به باختن . (رشیدی ). امر از بازیدن است . (جهانگیری ) (شعوری ج 1 ورق 165). || (نف مرخم ) مخفف بازنده . بازی کننده . که دوست گیرد. عا...