کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تار و کمانچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تار و کمانچه
فرهنگ گنجواژه
وسائل موسیقی.
-
واژههای مشابه
-
تأر
لغتنامه دهخدا
تأر. [ ت َءْرْ ] (ع مص ) بانگ برزدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
muscle fiber
ماهیچهتار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] هریک از یاختههای ماهیچۀ اسکلتی یا ماهیچۀ قلب
-
تار شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاریک شدن، تیره شدن، ظلمانی شدن ≠ روشن شدن ۲. کدرشدن ≠ شفاف شدن
-
شه تار
لغتنامه دهخدا
شه تار. [ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه تار. اولین تار.تار بم . تار گنده که در سازها بندند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شاه تار شود.
-
string 1
تار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] جسم جامدی که ابعاد سطح مقطعاش بسیار کوچکتر از طول آن است
-
STS
تار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] ← تغییر آستانۀ معیار
-
warp yarn, warp thread
تار طناب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هریک از رشتههای طناب که با رشتهای دیگر تابیده شده باشد
-
تار شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) تیره شدن ، تاریک گشتن .
-
شه تار
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) اولین تار سازها.
-
تار زدن
لغتنامه دهخدا
تار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) نواختن تار. نواختن یکی از آلات موسیقی . رجوع به تار شود. || در تداول عوام فروختن را گویند.
-
تار سر
لغتنامه دهخدا
تار سر. [ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تارک سر: فرق ؛ تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب ). مفرق ؛ تار سر که فرق جای موی سر است . (منتهی الارب ). قبض ؛بزرگ شدن سر یا تار سر. (منتهی الارب ). قله ٔ تار سر مردم . (منتهی الارب ). رجوع به ت...
-
ژیبرال تار
لغتنامه دهخدا
ژیبرال تار. (اِخ ) مصحف جبل الطارق . رجوع به جبل طارق شود.
-
شاه تار
لغتنامه دهخدا
شاه تار. (اِ مرکب ) تار بزرگ . رجوع به تار موسیقی شود. || تار کلان . تار اصلی . رجوع به تار مقابل پود شود.