کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تار مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تار و تنبک
فرهنگ فارسی معین
(رُ تُ بَ) (اِمر.) 1 - تار همراه تنبک . 2 - آلات ضرب و نوازندگی .
-
تار و تور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - بسیار تیره . 2 - ذره ذره ، ریزه ریزه .
-
تار و مار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = تال و مال : پراکنده ، از هم پاشیده .
-
تار و مار شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) از هم پاشیده شدن .
-
تار و پود
لغتنامه دهخدا
تار و پود. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تارهای طول و عرض جامه ، بهندی تانابانا گویند. (غیاث اللغات ). با لفظ رشتن و بستن و کاویدن مستعمل است . (آنندراج ). نخهای درازی و پهنای بافندگی . حامل و نابل : خلعتی کآن ز تار و پود وفاست درزیان ِ قَدَر ندوخته...
-
تار و تفرقه
لغتنامه دهخدا
تار و تفرقه . [رُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . - تار و تفرقه شدن ؛ سخت پراکنده شدن . تار و مار شدن . - تار و تفرقه کردن ؛ سخت پراکندن . تار و مار کردن .
-
تار و تمبک
لغتنامه دهخدا
تار و تمبک . [ رُ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و تنبک . آلات ضرب ونوازندگی . آنچه نوازندگان با آنها زنند و نوازند.
-
تار و تنبک
لغتنامه دهخدا
تار و تنبک . [ رُ تُم ْ ب َ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به تار و تمبک شود.
-
تار و تنبور
لغتنامه دهخدا
تار و تنبور. [ رُ تَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و طنبور. همه گونه آلات سازندگی . آلات نوازندگان . دف و نی .
-
تار و تنگ
لغتنامه دهخدا
تار و تنگ . [رُ ت َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تیره و تار. سخت تیره . تاریک و سخت : ز گشت دلیران بر آن دشت جنگ چو شب گشت آوردگه تار و تنگ . فردوسی .- تار و تنگ آوردن ؛ تیره و تار کردن . تاریک و سخت ساختن : به انبوه لشکر بجنگ آوریدبر ایشان جهان تار و تنگ...
-
تار و تور
لغتنامه دهخدا
تار و تور. [ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت تیره و تاریک . (جهانگیری ). بسیار تیره و تاریک . (برهان ). تاریک و تیره و بسیار تاریک . (آنندراج ) (انجمن آرا). سخت تاریک . (فرهنگ رشیدی ) : بمیدان چنین گفت بهرام گورکه اکنون که شد روز ما تار و تور... فردوسی...
-
تار و طنبور
لغتنامه دهخدا
تار و طنبور. [ رُ طَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به تار و تنبور شود.
-
تار و مار
لغتنامه دهخدا
تار و مار. [ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده و ازهم پاشیده و زیروزبرشده . و ناچیز و نابود گردیده . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بسیار پریشان باشد. (برهان ). پراکنده و دربدر و نابود. (فرهنگ نظام ). زیر و زبر. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). زی...
-
ساز بر تار بستن
لغتنامه دهخدا
ساز بر تار بستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کوک کردن ساز. (غیاث ) (آنندراج ) : فلک قانع نشد از نغمه ٔ طنبورافزودن ز هجران بهر ما ساز نوی بر تار می بندند.مؤمن استرآبادی (از مترادفات و آنندراج ).
-
تیره و تار
لغتنامه دهخدا
تیره و تار. [ رَ / رِ وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) سیاه و ظلمانی : هوا تیره و تار شد. دنیا در چشمم تیره و تار شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیره ، و تار شود.