کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تار شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تار شدن
معنی
(شُ دَ) (مص ل .) تیره شدن ، تاریک گشتن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. تاریک شدن، تیره شدن، ظلمانی شدن ≠ روشن شدن
۲. کدرشدن ≠ شفاف شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تار شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاریک شدن، تیره شدن، ظلمانی شدن ≠ روشن شدن ۲. کدرشدن ≠ شفاف شدن
-
تار شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) تیره شدن ، تاریک گشتن .
-
تار شدن
لغتنامه دهخدا
تار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تار گشتن . تار گردیدن . تیره شدن . تاریک شدن : چنین گفت کاکنون سر بخت اوی شود تار و ویران شود تخت اوی . فردوسی .شمع خرد گیر چو دیدی که شدخانه ٔ این جادوی محتال تار. ناصرخسرو.- تار شدن چشم ؛ کم بینا شدن چشم .- تار شدن ...
-
واژههای مشابه
-
تأر
لغتنامه دهخدا
تأر. [ ت َءْرْ ] (ع مص ) بانگ برزدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تار و تار
فرهنگ گنجواژه
پاره پاره، ریزه ریزه.
-
muscle fiber
ماهیچهتار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] هریک از یاختههای ماهیچۀ اسکلتی یا ماهیچۀ قلب
-
شه تار
لغتنامه دهخدا
شه تار. [ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه تار. اولین تار.تار بم . تار گنده که در سازها بندند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شاه تار شود.
-
string 1
تار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] جسم جامدی که ابعاد سطح مقطعاش بسیار کوچکتر از طول آن است
-
STS
تار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] ← تغییر آستانۀ معیار
-
warp yarn, warp thread
تار طناب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هریک از رشتههای طناب که با رشتهای دیگر تابیده شده باشد
-
vibrating string
تار مرتعش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تاری که دو سر آن ثابت باشد و در طول آن امواج ساکن تشکیل شود
-
optical fibre, light guide
تار نوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] رشتۀ نازک انعطافپذیر و شفاف شیشهای یا پلاستیکی که میتواند نور را انتقال دهد
-
سه تار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) سازی است زهی مانند تار که کاسه اش کوچک تر است و با ناخن نواخته می شود.
-
شه تار
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) اولین تار سازها.