کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لقب کردن
لغتنامه دهخدا
لقب کردن . [ ل َ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لقب دادن . لقب نهادن : کی شود زندان تاری مر ترا بستان خوش گرچه زندان را به دستانها کنی بستان لقب . ناصرخسرو.جامه پشمین از برای کد کندبومسیلم را لقب احمد کند.مولوی .
-
توتیا کردن
لغتنامه دهخدا
توتیا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بسیار سودن و باریک کردن . (آنندراج ) : سپهر از کجرویها توتیا کرد استخوانم راچو بارم آرد شد دیگر چرا در آسیا مانم ؟ صائب (از آنندراج ). || سرمه کردن . داروی نیرودهنده در چشم کردن : گر آب دیده تیره کند دیده ٔ...
-
یاری کردن
لغتنامه دهخدا
یاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) همراهی کردن . کمک کردن . اعانت . نصرت . امداد. مددکردن . ارداء. مناجده . معاونت . نصرت . صحبت صحابت . هناء. عوان .ممالاة. تعوین . کنیف . کنف . (منتهی الارب ) : هرآنگه که تو شهریاری کنی مرا مرزبخشی و یاری کنی . فردوسی...
-
تماشا کردن
لغتنامه دهخدا
تماشا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن و تمتع بردن از نگریستن . (ناظم الاطباء). نظاره کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاه امروز مقدمه ٔ لشکر بمن دهد و تماشا کند که من با ایشان چه کنم . (اسکندر نامه ٔ قدیم نسخه ٔ آقای سعیدنفیسی ). شاه اسک...