کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریک شب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تاریک گشتن
لغتنامه دهخدا
تاریک گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تاریک شدن . تیره و تار شدن . تاریک گردیدن . رجوع به تاریک شدن و تاریک گردیدن شود.
-
تاریک جان
لغتنامه دهخدا
تاریک جان . (ص مرکب ) تیره جان . (آنندراج ). تباه . خراب . تیره ضمیر. سیه دل . (ناظم الاطباء). اندوهگین . جان تاریک . گمراه . عاری از صفا و خرد : به آن روشنی خیزد از وی صداکه تاریک جانان شوندش فدا.امیرخسرو (در تعریف فانوس از آنندراج ).
-
تاریک جوی
لغتنامه دهخدا
تاریک جوی . (نف مرکب ) ظلمت طلب . بیراهه رو. منحرف . کجرو : بپرسید کار پرستش بچیست بنیکی ّ یزدان گراینده کیست چنین داد پاسخ که تاریک جوی روان اندرآرد بباریک موی .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2539).
-
تاریک دره
لغتنامه دهخدا
تاریک دره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خزل شهرستان نهاونداست که در 39هزارگزی شمال باختری نهاوند و 8هزارگزی جنوب کنگاور کهنه واقع است . کوهستانی و سردسیر و مالاریائی است و 590 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه . محصول آن غلات ، توتون ، حبوبات ، لبن...
-
تاریک دل
لغتنامه دهخدا
تاریک دل . [ دِ ] (ص مرکب ) سیاه دل . (آنندراج ). تباه و خراب و تیره ضمیر و سیه دل . (ناظم الاطباء) : تاریک دلم تو روشنایی آزرده تنم تو مومیایی .نظامی .
-
تاریک رای
لغتنامه دهخدا
تاریک رای . (ص مرکب ) رای تاریک . بدفکر. بداندیشه . بدگمان .
-
تاریک رو
لغتنامه دهخدا
تاریک رو. (ص مرکب ) تیره رو. روسیاه . (آنندراج ). سیه روی و ترش روی و سخت روی . (ناظم الاطباء) : همچو این تاریک رویان روی من تیره بود و تارفام و بی صقال . ناصرخسرو.ز نور طلعت او سایه ای تاریک رو داریم شفق گون همچو برگ گل ز دیوارش برون آید.وحید (از آن...
-
تاریک رود
لغتنامه دهخدا
تاریک رود. (اِخ ) محلی میان سیاه رود و «اُسکولک » کنار راه قزوین به رشت در 301500گزی طهران .
-
تاریک روشن
لغتنامه دهخدا
تاریک روشن . [ ری رَ / رُو ش َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تاریک و روشن . صبحگاه که هنوز هوا تمام روشن نشده است . آن وقت از صبح که هوا گرگ و میش است . آن گاه صبح که هوا نه تاریک تاریک و نه روشن روشن است . زمانی از صبح که تاریکی و روشنایی بهم آمیخته بود. بی...
-
تاریک شده
لغتنامه دهخدا
تاریک شده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیره شده . تارشده . رجوع به تاریک شدن شود.
-
تاریک طبع
لغتنامه دهخدا
تاریک طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) بدسرشت : ناکسان را فِراستی است عظیم گرچه تاریک طبع و بدخویند.سعدی .
-
تاریک فام
لغتنامه دهخدا
تاریک فام . (ص مرکب ) تیره رنگ . سیاهرنگ : جدا گشت تیغ شهی از نیام برون شد خوراز میغ تاریک فام .(گرشاسبنامه ).
-
تاریک کرده
لغتنامه دهخدا
تاریک کرده .[ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیره و تار کرده : پیش رفتم یافتم خانه ٔ تاریک کرده و پرده های کتان آویخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 520). رجوع به تاریک کردن شود.
-
تاریک گشته
لغتنامه دهخدا
تاریک گشته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) تیره و تار گشته . رجوع به تاریک گشتن شود.
-
تاریک محله
لغتنامه دهخدا
تاریک محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی در تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 107). ده کوچکی است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن ، که 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 2...