کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریخ دستوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دستوری
معنی
(دَ) (اِ.) فرمان ، اجازه .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. اجازه، اذن، رخصت
۲. راه، رسم، روش، شیوه، قاعده
۳. خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه
دیکشنری
grammatical, leave, permission
-
جستوجوی دقیق
-
دستوری
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجازه، اذن، رخصت ۲. راه، رسم، روش، شیوه، قاعده ۳. خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه
-
دستوری
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) فرمان ، اجازه .
-
دستوری
لغتنامه دهخدا
دستوری . [ دَ ] (حامص مرکب ) وزارت . (یادداشت مرحوم دهخدا). وزیری : بدو گفت قیصر که جاوید زی که دستوری خسروان را سزی . فردوسی . || (اِ مرکب ) اجازه . اذن . رخصت و اجازت . (برهان ) (غیاث ). دستور. هوادة. (منتهی الارب ). اذن . (دهار) : اگر دستوری باشد ...
-
دستوری
دیکشنری فارسی به عربی
اولوية , نحوي , وزارة
-
واژههای مشابه
-
grammatical subject, subject 1
فاعل دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] آنچه گزاره دربارۀ آن است و در زبان فارسی معمولاً فعل با آن مطابقه میکند متـ . فاعل، نهاد 2
-
injunctive norm
هنجار دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هنجار یا ملاک اجتماعی مورد توافق عموم که مشخص میکند افراد صرفنظر از واکنشهای معمول خود، در یک موقعیت معین چگونه باید فکر و احساس و عمل کنند متـ . هنجار تجویزی prescriptive norm
-
grammatical meaning
معنای دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] معنایی از واحد واژگانی که طبقهای محدود از عناصر مانند شخص و شمار و جنس را در بر میگیرد و به صرف و نحو زبان مربوط است
-
grammatical category
مقولۀ دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] مقولهای ناظر بر معنای دستوری عناصر زبان
-
grammatical ambiguity
ابهام دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ابهام ناشی از صورتبندی متفاوت سازهها نسبت به یکدیگر
-
grammatical competence
توانش دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← توانش زبانی
-
imposed date
تاریخ دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] تاریخی تعیینشده که فعالیتی از پروژه نمیتواند پیش از آن آغاز شود یا پس از آن پایان یابد
-
حالت دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← حالت 2
-
grammatical structure
ساخت دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] توالی قاعدهمند واحدهای دستوری
-
grammatical morpheme
تکواژ دستوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] تکواژی آزاد یا وابسته که نقش دستوری داشته باشد متـ . تکواژ نقشی functional morpheme