کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تارت
/tārat/
معنی
هنگام؛ دفعه؛ مرة؛ یکبار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تارت
لغتنامه دهخدا
تارت . [ رَ ] (ع اِ) رجوع به تارة شود.
-
تارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تارة، جمع: تارات] ‹تاره› [قدیمی] tārat هنگام؛ دفعه؛ مرة؛ یکبار.
-
تارت
لهجه و گویش تهرانی
از اصوات
-
واژههای مشابه
-
تارَت
لهجه و گویش بختیاری
târat طهارت.
-
واژههای همآوا
-
تارة
لغتنامه دهخدا
تارة. [ رَ ] (ع اِ) یک بار و یک مرتبه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هنگام . یک بار. اصل آن تأرة و همزه ٔ آن برای کثرت استعمال متروک شده . تارت . ج ،تئر، تارات . (از منتهی الارب ). رجوع به تارات شود.
-
طارط
لغتنامه دهخدا
طارط. [ رِ ] (ع ص ) تُنُک موی . سبک موی .خفیف الشعر. (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تَارَةً
فرهنگ واژگان قرآن
مرتبه - بار
-
تارَت
لهجه و گویش بختیاری
târat طهارت.
-
طارَت
لهجه و گویش تهرانی
طهارت،استنجا
-
جستوجو در متن
-
تارات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تارَة] [قدیمی] tārāt = تارت
-
تارة
لغتنامه دهخدا
تارة. [ رَ ] (ع اِ) یک بار و یک مرتبه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هنگام . یک بار. اصل آن تأرة و همزه ٔ آن برای کثرت استعمال متروک شده . تارت . ج ،تئر، تارات . (از منتهی الارب ). رجوع به تارات شود.
-
استانبربونات گواذ
لغتنامه دهخدا
استانبربونات گواذ. [ ] (اِخ ) کیقباد... اندر ناحیه ٔ اصفهان بسیار آبادانی کرد و دیهها ساخت ، و آنرا استانبر بونارت کواذ نام کردند برزبان فهلوی و هنوز بجایست ، و بدیگر نام قم رود خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 45). رجوع به استان ابرنو و تارت کواذ شو...