کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تادیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تادیب
/ta'dib/
معنی
۱. ادب کردن؛ تربیت کردن.
۲. [مجاز] تنبیه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات
۲. ادب، اصلاح، تربیت،
۳. فرهیختن، تربیت کردن، ادب کردن،
۴. ادب آموختن
دیکشنری
chastisement, correction, punishment
-
جستوجوی دقیق
-
تادیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات ۲. ادب، اصلاح، تربیت، ۳. فرهیختن، تربیت کردن، ادب کردن، ۴. ادب آموختن
-
تادیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'dib ۱. ادب کردن؛ تربیت کردن.۲. [مجاز] تنبیه کردن.
-
تادیب
دیکشنری فارسی به عربی
انضباط , تصحيح
-
واژههای مشابه
-
تأدیب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تربیت کردن . 2 - تنبیه کردن .
-
تأدیب
لغتنامه دهخدا
تأدیب . [ ت َءْ ] (ع مص ) ادب آموختن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب کردن . (تاج العروس ) (زوزنی ). ادب دادن . (آنندراج ). آموختن طریقه ٔ نیک . (ناظم الاطباء). تربیت نمودن . (فرهنگ نظام ) : بوسهل بروزگار گذشت...
-
تادیب شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنبیهشدن، به کیفر رسیدن، گوشمالی شدن، مجازاتشدن ۲. ادب آموختن، تربیت شدن، فرهیختن
-
تادیب کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنبیه کردن، مجازات کردن، گوشمالی دادن، کیفر دادن ۲. ادب آموختن، ادب کردن، تربیت کردن ۳. فرهیخته کردن، فرهیختن
-
تأدیب کردن
لغتنامه دهخدا
تأدیب کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرهختن و ادب آموختن و تربیت کردن و طریقه ٔ نیک آموختن . || سیاست و تنبیه کردن . (ناظم الاطباء). || در این بیت بمعنی منزه و پاک ساختن :به آب اندام را تأدیب کردندنیایش خانه را ترتیب کردند.نظامی .
-
تأدیب نمودن
لغتنامه دهخدا
تأدیب نمودن . [ ت َءْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تأدیب کردن . || سرزنش کردن . || سزا دادن .
-
تادیب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انضباط , صحيح
-
واژههای همآوا
-
تأدیب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تربیت کردن . 2 - تنبیه کردن .
-
جستوجو در متن
-
تنبیه و توبیخ
فرهنگ گنجواژه
تأدیب.