کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاج خروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تاج خروس
/tājxorus/
معنی
گیاهی یکساله با برگهای درشت و گلهای سرخرنگ که بلندیش تا نیممتر میرسد و یک نوع از آن برگهایش سرخرنگ است و گلهای ارغوانی دارد؛ بوستانافروز؛ گل حلوا؛ گل یوسف.
〈 تاجخروس دمروباهی: (زیستشناسی) نوعی تاجخروس که دارای گلهای دراز و آویزان است.
〈 تاجخروس مخملی: (زیستشناسی) نوعی تاجخروس که گلهایش بههمپیوسته و شبیه تاج خروس است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
comb, cockscomb
-
جستوجوی دقیق
-
تاج خروس
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) گیاهی یک ساله با گل های سرخ که بلندی آن به یک متر می رسد و ا نواع مختلف دارد.
-
تاج خروس
لغتنامه دهخدا
تاج خروس . [ ج ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکه ٔ گوشت سرخی که روی سر خروس است . (فرهنگ نظام ). پاره ای گوشت سرخ ، برهنه از پر که بر سر خروس است . گوشت پاره ٔ سرخ و مضرس که بر فرق خروس برآمده است . خوچ . خوچه . خودخروج . خود خرده . (برهان ):عرف ....
-
تاج خروس
لغتنامه دهخدا
تاج خروس . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گلی است که برگهای کلفت و قرمز مثل تاج ِ خروس دارد و نام دیگرش بستان افروز و عبهر است . (فرهنگ نظام ). گلی است سرخ رنگ که در دیارما [ هند ] آنرا کلفه گویند. (غیاث اللغات ). گل یوسف ؛ گل بستان افروز را گویند که گل تاج خروس...
-
تاج خروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) tājxorus گیاهی یکساله با برگهای درشت و گلهای سرخرنگ که بلندیش تا نیممتر میرسد و یک نوع از آن برگهایش سرخرنگ است و گلهای ارغوانی دارد؛ بوستانافروز؛ گل حلوا؛ گل یوسف.〈 تاجخروس دمروباهی: (زیستشناسی) نوع...
-
تاج خروس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâǰxerus طاری: tâǰ طامه ای: tâǰ طرقی: tâǰ کشه ای: tâǰ نطنزی: tâǰ
-
واژههای مشابه
-
تاج و نیم تاج
لغتنامه دهخدا
تاج و نیم تاج . [ ج ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به «تاج » و «نیم تاج » شود.
-
گرگ تاج
لغتنامه دهخدا
گرگ تاج . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از چهاردانگه تابع هزار جریب . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 166).
-
tripping palm, canting piece
لبۀ تاج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] قطعۀ برآمده و متصل به تاج یا سر لنگر در لنگرهای بیشانه
-
تاجالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: tājoddin) (عربی) تاجِ دین ؛ (به مجاز) مورد افتخار برای دین ؛ (در اعلام) نام پادشاهی از اتابکان لرستان.
-
crown diameter, crown width
قطر تاج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] میانگین بزرگترین و کوچکترین قطرهای تاج زنده
-
نیم تاج
لغتنامه دهخدا
نیم تاج . (اِ مرکب ) نوعی از آرایش که به سر عروس می گذارند.(ناظم الاطباء). تاج کوچک مرصع به جواهر. جقه . تاجی که از دیبا بافند و به جواهر مرصع سازند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) : جامه ای دارد ز لعل و نیم تاجی از حباب عقل و دا...
-
crown density, canopy density
تراکم تاج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] میزان فشردگی شاخ و برگ تاج درخت یا درختچه
-
corona
تاج 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] بیرونیترین لایۀ جوّ خورشید یا هر ستارۀ دیگر که دمای بسیار زیاد و چگالی کمی دارد
-
crown 1
تاج 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] قسمت بالایی درخت یا گیاه چوبی، شامل شاخههای زنده و برگها