کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاجری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاجری
لغتنامه دهخدا
تاجری . (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم وزیر خوارزم . در یتیمةالدهر چ دمشق ج 4 ص 156 اشعاری از وی نقل شده است .
-
واژههای مشابه
-
رقص تاجری،رقص تاجرانه
لهجه و گویش تهرانی
نوعی رقص روحوضی با حرکات ریزمنقطع و نا محسوس
-
جستوجو در متن
-
امطل
لغتنامه دهخدا
امطل . [ اَطَ ] (ع ن تف ) گویند: امطل من عقرب ؛ درنگ کننده تر از عقرب و عقرب نام تاجری بوده است . (یادداشت مؤلف ).
-
حاجی بخارا
لغتنامه دهخدا
حاجی بخارا. [ ب ُ ] (اِخ ) نام تاجری که شمس الدین ایلتمش را بخرید. رجوع به حبط ج 1 ص 416 شود.
-
پل چکنم
لغتنامه دهخدا
پل چکنم . [ پ ُ ل ِ چ ِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) نام پلی است در شیراز گویند... تاجری مال خود را صرف می و معشوق کرد و بر سر آن پل نشسته چکنم چکنم میگفت از آن باز به پل چکنم شهرت گرفته است . (آنندراج ).
-
بنادرة
لغتنامه دهخدا
بنادرة. [ ب َ دِ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بُندار. آنکه خرید و فروخت جواهری نموده باشد. || تاجری که متاع را نگه دارد تا بقیمت گران فروشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
خانه شین
لغتنامه دهخدا
خانه شین . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مخفف خانه نشین است . || خاتون خانه . خانم خانه : تاجری دریا و خشکی میرودآن بمهر خانه شینی میرود.مولوی (مثنوی ).
-
کالاس
لغتنامه دهخدا
کالاس . (اِخ ) ژان .تاجری تولوزی . وی به سال 1698 متولد شد. او باشتباه متهم بقتل فرزندش که مانع مرتد شدن وی بوسیله ٔ پروتسانها بود گردید و به سال 1762 بحکم مجلس ملی با چرخ مخصوص اعدام کشته شد ولی در 1765 بیگناهی او بر اثر خطابه ٔ مؤثر و مهیج ولتر به...
-
قاضی عبدالعزیز کوفی
لغتنامه دهخدا
قاضی عبدالعزیز کوفی . [ ع َ دُل ْ ع َ زِ ] (اِخ ) وی ازعالمان و نخستین کسی است که به سال 622 هَ . ق . قطب الدین ایبک را هنگامی که کودک بود و همراه تاجری از ترکستان به نیشابور آمده بود، از آن تاجر خرید و به تعلیم او همت گماشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ...
-
مؤدی الیه
لغتنامه دهخدا
مؤدی الیه . [ م ُ ءَدْ دا اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) نعت مفعولی از ایداء. پرداخت شده به او. ادا کرده شده بر او. آن که بدو وام یا طلب پرداخت گردد؛ تاجری که مالیات می دهد مؤدی است ، و وزارت دارایی که مالیات را می گیرد، مؤدی الیه است . (از یادداشت مو...
-
بثینة
لغتنامه دهخدا
بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) بنت معتمد. یکی از زنان شاعره ٔ اندلس ، دختر معتمدبن عباد امیر اشبیله بود، مادرش رمیکیه نیز به زیبائی و ادب دوستی مشهور بود، بعد از نکبت کار پدر، او نیز اسیر شد و به عنوان کنیز در خانه ٔ تاجری درآمد. (از قاموس الاعلام ترک...
-
بندار
لغتنامه دهخدا
بندار. [ ب ُ ] (معرب ، اِ) آنکه خرید و فروخت جواهری نموده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مأخوذ از فارسی است . (ناظم الاطباء). || تاجری که متاع را نگه دارد تا گران فروشد. ج ، بنادرة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
حجت محکم
لغتنامه دهخدا
حجت محکم . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ م ُ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجت استوار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 294). || آلت مصنوعی که زنان حکه بر خود فرو کنند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : شد دراز این بحث یارب تاجری از زیر بادحجت محکم بیارد رفع سازد شور و شین .نعمت خان ...