کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاثیر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
threshold limit value-short term exposure limit, TLV-STEL
آستانه تأثیر تماس کوتاهمدت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حد مجاز غلظت میانگین وزنی ـ زمانی آلاینده در مدت 15 دقیقه، حتی اگر میانگین 8 ساعته در حد قابل قبول باشد
-
trend impact analysis, TIA
روش تحلیل تأثیر بر روند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] روشی در پیشنگری که در آن برای خلق فرانامههای (scenarios) آینده برایند تأثیر رویدادها بر فرانامۀ پایه (base scenario) اعمال میشود
-
تحت تاثیر برق قرار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
کهرب
-
threshold limit value-time weighted average, TLV-TWA
میانگین وزنی ـ زمانی آستانۀ تأثیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حدی از آلاینده که اگر کارکنان در یک دورۀ کاری، یعنی 8 ساعت در روز یا 40 ساعت در هفته بهصورت متوالی در معرض آن قرار گیرند، از عوارض نامطلوب آن مصون میمانند
-
جستوجو در متن
-
influenced
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحت تاثیر قرار گرفت، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن
-
influence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفوذ، تاثیر، اعتبار، توانایی، تفوق، تجلی، برتری، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن
-
متاثر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ناراحت کردن، مغموم کردن، اندوهگین کردن ۲. تحت تاثیر قرار دادن
-
با شدت ادا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تاثير
-
با شدت اصابت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تاثير
-
influencing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تأثیرگذار است، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن
-
impressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحت تاثیر قرار، تحت تاثیر قرار دادن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر، مهر زدن
-
impressing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحت تاثیر قرار دادن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر، مهر زدن
-
biasing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعویض، تحت تاثیر قرار دادن، بیک طرف متمایل کردن، تبعیض کردن
-
tobias
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توبیاس، تحت تاثیر قرار دادن، بیک طرف متمایل کردن، تبعیض کردن
-
affect
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاثیر می گذارد، اثر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به