کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاثير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تاثير
معنی
اثر , نتيجه , اجراکردن , بهم فشردن , پيچيدن , زير فشار قرار دادن , با شدت ادا کردن , با شدت اصابت کردن , ضربت , فشار , تماس , اصابت , اثر شديد , ضربه , نفوذ , تاثير , اعتبار , برتري , تفوق , توانايي , تجلي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاثير
دیکشنری عربی به فارسی
اثر , نتيجه , اجراکردن , بهم فشردن , پيچيدن , زير فشار قرار دادن , با شدت ادا کردن , با شدت اصابت کردن , ضربت , فشار , تماس , اصابت , اثر شديد , ضربه , نفوذ , تاثير , اعتبار , برتري , تفوق , توانايي , تجلي
-
واژههای مشابه
-
تاثیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری ۲. واکنش، فعلوانفعال ۳. افاقه، نتیجه ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، ۵. اثر کردن، اثر گذاشتن ۶. نفوذ کردن ۷. کاراشدن، کارگر شدن
-
تاثیر
فرهنگ واژههای سره
هنایش، کارای
-
تأثیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - اثر کردن . 2 - نفوذ کردن ج . تَأثیرات .
-
تأثیر
لغتنامه دهخدا
تأثیر. [ ت َءْ ] (اِخ ) نام وی میرزا محسن از تبریزی های متولدشده در اصفهان است . اجداد وی را شاه عباس صفوی از تبریز کوچانید و در اصفهان مسکن داد. تاریخ تولد تأثیر را بر مبنای این دو بیت :در پنجه و پنج عمر درباختنی یک گوهرم افتاد و نشد ساختنی تاریخ ...
-
تأثیر
لغتنامه دهخدا
تأثیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) اثر و نشان گذاشتن در چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نشان گذاشتن در چیزی . (آنندراج ). اثر کردن . (زوزنی ). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است (در فارسی ). (آنندراج ) : این دوستی چنان مؤکد گردد که زمانه را در گشاد...
-
تاثیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'sir ۱. اثر گذاشتن در چیزی؛ اثر کردن.۲. (اسم) نفوذ؛ قدرت تاثیرگذاری.
-
تاثیر
دیکشنری فارسی به عربی
احساس , تاثير , تدفق , خصلة , کفاءة , مودة
-
تاثیر
واژهنامه آزاد
اثر.
-
centre of effort
مرکز تأثیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نقطهای بر روی بادبان که نیروی باد بر آن اثر میگذارد متـ . مرکز فشار centre of pressure
-
تاثیر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثر کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع شدن ≠ تاثیر پذیرفتن ۲. کارگر شدن، نفوذ کردن
-
تاثیر کردن
فرهنگ واژههای سره
هناییدن
-
تاثیر گذار
فرهنگ واژههای سره
کارساز، هنایا
-
تاثیر متقابل
فرهنگ واژههای سره
برهمکنش