کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاتین
لغتنامه دهخدا
تاتین . [ ی َ ] (اِخ ) رجوع به تاتیان شود.
-
واژههای مشابه
-
تأتین
لغتنامه دهخدا
تأتین . [ ت َءْ ] (ع مص ) بچه ٔ نگونسار زادن زن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
تعطین
لغتنامه دهخدا
تعطین . [ ت َ ] (ع مص ) خوابگاه شتران و آغل گوسپندان ساختن نزدیک آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیراب فروختن شتران در عطن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیراب کردن شتر و سپس فروختن آن . (از اقرب الموارد). || پوست را در دبا...
-
جستوجو در متن
-
تاتیان
لغتنامه دهخدا
تاتیان . (اِخ ) تاتین یکی از حکما و از پیروان افلاطون وی بسال 130 میلادی در سوریه متولد شد و بعد نصرانیت اختیار کرد و چند مکتوب دائر بدعوت یونانیان به دین مسیح نگاشت ، ولی بعدها مسیحیان در مسلک و مذهب مخصوص وی به نظر رفض نگریسته اند. رئیس مسلک مخصوص ...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیثم . مکنی به ابی غسان .وی حاجب ابوالعباس سفاح عباسی بود. در عقدالفرید آرد: وی از ابوزید روایت کند. (ج 2 ص 346). و نیز گویداو تلمیذ ابوعبید است و این اشعار از وی نقل کند:تفکرت فی النحو حتی مللت و اتعبت نفسی له و البدن و اتع...
-
تات
لغتنامه دهخدا
تات . (اِخ ) قومی پارسی . (مازندران و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی ). فارسی زبانان ، طایفه ای از ایرانیان . اهالی ولایات شمالی که به لهجه ٔ محلی سخن رانند مثل حسن آبادیان قراچه داغ و مازندرانیها... در قفقاز آن قسمت از ایرانیان را که هنوز زبانشان ...