کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاب داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نخ تاب
لغتنامه دهخدا
نخ تاب . [ ن َ] (نف مرکب ) نخ تابنده . که نخ تابد. نخ ریس . نخ باف .
-
ستاره تاب
لغتنامه دهخدا
ستاره تاب . [ س ِ رَ ] (اِخ ) نام حکیم منجمی بوده معاصر و شاگرد جمشید و در علم نجوم ، اخترشماری و اخترشناسی مهارت داشته . با تن شناس حکیم که طبیب طبیعی بود مباحثات دارد و در رسالات فرزانگان باستان اندر است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
فتیله تاب
لغتنامه دهخدا
فتیله تاب . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) از درویشان اوایل قرن دهم هجری . محرابی کرمانی نویسد: مجذوبی بود که به درویش فتیله تاب مشهور شده بود و چنین میگویند که او تاجر بوده و ملت (مذهب ) مجوس یا آفتاب پرست داشت ، اما گاهی کلمه ای میگفت و گاهی نیز کفر میگفت و حق...
-
صبح تاب
لغتنامه دهخدا
صبح تاب . [ ص ُ ] (نف مرکب ) تابنده بصبح . || (ن مف مرکب ) آنچه یا آنکه در معرض تابش آفتاب باشد بهنگام صبح : روزن جانت چو بود صبح تاب ذره بود عرش در آن آفتاب .نظامی .
-
آتش تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آتشتاو› 'ātaštāb ۱. کسی که مواد سوختنی در کوره میریزد؛ تونتاب؛ گلخنی.۲. کوره.
-
ابریشم تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'abrišamtāb کسی که تارهای پیله را به هم میتابد و ابریشم درست میکند؛ ابریشمگر.
-
بی تاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bitāb بیقرار؛ بیطاقت؛ کسی که قرار و آرام ندارد.
-
jam resistant
اختلالتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ویژگی افزاره یا سامانهای که در برابر اختلال اثرپذیر نیست یا اثرپذیری آن ناچیز است
-
skyglow
آسمانتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] هر نوری بهجز نور اجرام سماوی که از آسمان شب به زمین بتابد
-
damage tolerant
آسیبتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ویژگی هرنوع سازۀ پروازی که پس از بروز خرابی همچنان میتواند فشارهای معمول را تحمل کند
-
effects projector
جلوهتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نورتابی که برای ایجاد یا تاباندن جلوههای تصویری بر سطوح صحنه به کار رود
-
afterglow, afterlight
پستاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] قـوس گستـردهای از نور تابشی (radiant glow) که در اوایل فلق یا اواخر شفق در بالای ابرهای مرتفع مشاهده میشود
-
resilient
تابآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ویژگی فردی که با موقعیتهای دشوار زندگی و توقعات بیرونی و درونی سازگاری دارد
-
foldamer
تابپار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] هر مشابه پروتئین ساختگی که برای تابیدن و تبدیل شدن به یک ساختار فضایی کاملاً شناختهشده و متراکم و ویژه طراحی شده است و در برهمکنش دو پروتئین طبیعی دخالت دارد
-
protein fold
تابِ پروتئین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] ساختار سهبعدی منحصربهفرد یک پروتئین که در حالت محلول شکل میگیرد