کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تنیده
واژگان مترادف و متضاد
بافته، منسوج، تابیده
-
کبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کبار، کباک› [قدیمی] kabāl ریسمان تابیدهشده از لیف خرما.
-
protein misfolding
پروتئینکژتابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] فرایندی که در آن پروتئینها بهصورت نامناسب تابیده میشوند
-
مویین
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) ساخته شده و تابیده شده از مو.
-
spun yarn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نخ ریسی، نخ تابیده
-
lisle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لیسلی، نخ تابیده
-
پیچانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pičānde پیچانیده؛ پیچیده؛ تابیده؛ پیچدادهشده.
-
تاویده
لغتنامه دهخدا
تاویده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) از تاویدن ، مبدل تابیدن . تابیده . رجوع به تاویدن و تابیدن و تابیده شود.
-
مفتول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maftul ۱. رشتۀ باریک فلزی که مانند نخِ تابیده است.۲. (صفت) تابیدهشده؛ تابدادهشده؛ پیچیده.
-
warp yarn, warp thread
تار طناب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هریک از رشتههای طناب که با رشتهای دیگر تابیده شده باشد
-
تاب خورده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) پیچیده ، تابیده شده .
-
چله
فرهنگ فارسی معین
(چِ لِّ) (اِ.) نخ تابیده .
-
crewel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کرم، نخ تابیده مخصوص قلابدوزی
-
دشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دسک، دسه› [قدیمی] dašk رشتۀ تابیده که برای دوختن چیزی به سوزن بکشند.
-
تُرنَه
لهجه و گویش بختیاری
torna طُرّه، موى تابیده کنار صورت بانوان که بیرون از چارقد است.