کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تابیدن
/tābidan/
معنی
۱. درخشیدن؛ پرتو افکندن؛ روشنایی دادن.
۲. (مصدر متعدی) گرم کردن؛ گداختن.
۳. گرم شدن؛ گداخته شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. درخشیدن، رخشیدن، روشن شدن
۲. حرارت یافتن، گرم شدن
۳. گداختن، گرم کردن
۴. تاب آوردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت آوردن ≠ برنتافتن
۵. به هم پیچاندن، پیچ دادن، پیچ و تاب دادن، تاب دادن، تافتن
۶. گرم شدن
۷. اعراض کردن، برتافتن،
فعل
بن گذشته: تابید
بن حال: تاب
دیکشنری
beam, curl, radiate, spin
-
جستوجوی دقیق
-
تابیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درخشیدن، رخشیدن، روشن شدن ۲. حرارت یافتن، گرم شدن ۳. گداختن، گرم کردن ۴. تاب آوردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت آوردن ≠ برنتافتن ۵. به هم پیچاندن، پیچ دادن، پیچ و تاب دادن، تاب دادن، تافتن ۶. گرم شدن ۷. اعراض کردن، برتافتن،
-
radiate
تابیدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] گسیل پرتوهای نوری یا گرمایی
-
تابیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - پیچیدن ، پیچ دادن . 2 - دوری جستن . 3 - تاب آوردن ، ایستادگی .
-
تابیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (مص ل .) 1 - درخشیدن . 2 - گرم شدن .
-
تابیدن
لغتنامه دهخدا
تابیدن . [ دَ ] (مص ) تاب و طاقت آوردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). طاقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). تحمل کردن . متحمل شدن تاب و تحمل داشتن . از عهده برآمدن : گرامی گوی بود با زور شیرنتابید با او سوار دلیرگرفت از گرامی نبرده گریغکه زور کیان دید...
-
تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تاویدن› tābidan ۱. درخشیدن؛ پرتو افکندن؛ روشنایی دادن.۲. (مصدر متعدی) گرم کردن؛ گداختن.۳. گرم شدن؛ گداخته شدن.
-
تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) tābidan ۱. پیچیدن؛ پیچوتاب دادن؛ فتیله کردن.۲. [قدیمی، مجاز] آزردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] خشمگین شدن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] نافرمانی کردن.
-
تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] tābidan تاب آوردن؛ طاقت آوردن.
-
تابیدن
دیکشنری فارسی به عربی
شمس , لمعان , لية , وهج
-
تابیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: betâvi طاری: tâvây(mun) طامه ای: tâbâɂan طرقی: townâymun کشه ای: townâymun نطنزی: tovâɂan
-
واژههای مشابه
-
ابرو تابیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص ل ) گِره بر ابرو افکندن .
-
رسن تابیدن
لغتنامه دهخدا
رسن تابیدن . [ رَ س َ دَ ] (مص مرکب ) رسن تافتن . ریسمان تافتن . (از آنندراج ). رجوع به رسن تافتن در هر دو معنی شود.
-
رو تابیدن
لغتنامه دهخدا
رو تابیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) رو تافتن . رجوع به رو تافتن شود.
-
رخ تابیدن
لغتنامه دهخدا
رخ تابیدن . [ رُ دَ ] (مص مرکب ) روگردان شدن . روی برگرداندن . رو گردانیدن . رو پیچیدن .روی گردان شدن . رخ تافتن . و رجوع به رخ تافتن شود.