کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تابنده
/tābande/
معنی
روشناییدهنده؛ تابان؛ درخشنده؛ درخشان
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع
۲. حرارتزا، گرمابخش
۳. ریسنده، نختاب، نخریس
دیکشنری
incandescent, radiant, twirler
-
جستوجوی دقیق
-
تابنده
فرهنگ نامها
(تلفظ: tābande) (صفت فاعلی از تابیدن) ، آنچه میتابد و نورافشانی میکند ، درخشان .
-
تابنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع ۲. حرارتزا، گرمابخش ۳. ریسنده، نختاب، نخریس
-
radiative, radiating
تابنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] ویژگی جسمی که امواج یا ذرات را در محیط میتاباند
-
تابنده
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ) (ص فا.) 1 - تابان ، درخشان . 2 - گرما دهنده . 3 - پیچان ، در تب و تاب . 4 - ریسنده ، ریسمان باف .
-
تابنده
لغتنامه دهخدا
تابنده . [ ب َ دَ / دِ ] (نف ) تابان . درخشان پرتوافشان . نورانی . روشن کننده . براق . متلألأ. مشعشع. بصیص . لایح . وهّاج : ستاره ٔ تابنده ، نجم ثاقب ، آفتابی تابنده ، نوری تابنده ، هفت تابنده ، سیارات سبع : اخترانند آسمانشان جایگاه هفت تابنده دوان...
-
تابنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tābande روشناییدهنده؛ تابان؛ درخشنده؛ درخشان
-
تابنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tābande تابدهنده.
-
واژههای مشابه
-
تابندهرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: tābande rox) (= تابان چهر) ، ← تابان چهر .
-
هفت تابنده
لغتنامه دهخدا
هفت تابنده . [ هََ ب َ دَ/ دِ ] (اِ مرکب ) سیارات سبع. هفت کوکب : اخترانند آسمانْشان جایگاه هفت تابنده دوان در دود و آه .رودکی .
-
جستوجو در متن
-
تاونده
لغتنامه دهخدا
تاونده .[ وَ دَ / دِ ] (نف ) تابنده . رجوع به تابنده شود.
-
شعشع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ša'ša' تابنده.
-
درفشنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] de(o,a)rfšande درخشنده؛ تابنده.
-
ریسنده
واژگان مترادف و متضاد
تابنده، ریسمانتاب، نختاب، نخریس