کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابدار، تابدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تاودار
لغتنامه دهخدا
تاودار. (نف مرکب ) تابدار. رجوع به تابدار شود.
-
جعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ja'd ١. موی پیچیده و تابدار.٢. (صفت) [قدیمی] پیچیده و تابدار.
-
پیت پیتى
لهجه و گویش بختیاری
pit-piti تابدار.
-
پرتاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) portāb بسیارتابیده؛ تابدار؛ پرپیچوخم.
-
تابناک
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) روشن ، درخشان ، تابدار.
-
فِر زدن
لهجه و گویش تهرانی
مو را با حرارت تابدار و مجهد کردن
-
تُوودار
لهجه و گویش بختیاری
tow-dâr 1. تبدار؛ 2. تابدار، تابیده شده.
-
بشک
واژگان مترادف و متضاد
۱. مو، کاکل ۲. مجعد، تابدار
-
squishy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خجالتی، پیچ و تابدار، دارای صدای ترق و تروق
-
جلادار
لغتنامه دهخدا
جلادار. [ ج َ ](نف مرکب ) تابان . تابدار و آبدار. (ناظم الاطباء).
-
خمدار
لغتنامه دهخدا
خمدار. [ خ َ] (نف مرکب ) تابدار. ملتوی . مجعد. (ناظم الاطباء).
-
rugged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناهموار، زمخت، سخت، تنومند، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، شدید، بی تمدن
-
شوخ رنگ
لغتنامه دهخدا
شوخ رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) هر چیز که رنگ آن روشن و تابدار باشد. (ناظم الاطباء).
-
گرمیدن
لغتنامه دهخدا
گرمیدن . [ گ َ دَ ] (مص ) گرم شدن . (آنندراج ). تابدار گشتن . || افزون شدن گرما. (ناظم الاطباء).
-
ساطعالنور
لغتنامه دهخدا
ساطعالنور. [ طِ عُن ْ نو ] (ع ص مرکب ) روشن و نورانی و تابدار. (ناظم الاطباء).