کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تابانیدن
معنی
(دَ) (مص م .) نک تاباندن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) نک تاباندن .
-
تابانیدن
لغتنامه دهخدا
تابانیدن . [ دَ ] (مص ) تاب دادن . پیچ دادن . || به تابش داشتن . به تافتن داشتن . || گرم کردن تنور و غیره .
-
تابانیدن
دیکشنری فارسی به عربی
لمعان
-
جستوجو در متن
-
glinting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخشش، درخشیدن، تابانیدن، تابیدن، درخشانیدن
-
تُووُنَّن
لهجه و گویش بختیاری
towvonnan 1. آب کردن، ذوب کردن؛ 2. تابانیدن، تاب دادن.
-
glint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخشش، تلالو، تابش، برق، ظهور انی، درخشیدن، تابانیدن، تابیدن، درخشانیدن
-
فلوئورسانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: fluorescence] ‹فلورسانس› (فیزیک) felu'ursāns, felo'orsāns خاصیت بعضی اجسام که با تابانیدن نور به آنها نوری مرئی با طول موج بلند تولید کنند.
-
glints
دیکشنری انگلیسی به فارسی
براق می شود، تلالو، تابش، برق، ظهور انی، درخشیدن، تابانیدن، تابیدن، درخشانیدن
-
رخشاندن
لغتنامه دهخدا
رخشاندن . [ رَ / رُ دَ ] (مص ) رخشانیدن . تابانیدن . درخشانیدن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رخشان و رخشانیدن و رخشیدن شود.
-
رخشانیدن
لغتنامه دهخدا
رخشانیدن . [ رَ /رُ دَ ] (مص ) رخشاندن . درخشانیدن . تاباندن . تابانیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رخشان و رخشاندن شود.
-
تاباندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابانیدن، نورافکندن ۲. گرم کردن، داغ کردن ۳. تاباندن، تابدادن، رشتن ۴. چرخاندن، چرخانیدن ۵. پیچدادن، پیچوتاب دادن ۶. پیچاندن
-
تاباندن
لغتنامه دهخدا
تاباندن . [ دَ ] (مص ) تابانیدن . تاب دادن . پیچ دادن . || سخت افروختن . سخت تافتن . تاباندن چنانکه تنور را : تا می توانست اجاق را تاباند. || مشعشع ساختن . روشن کردن : بگیرد پس آن آهنین گرز رابتاباند آن فره و برز را. فردوسی . || اعراض کردن : ز فرمان ...
-
لمعان
دیکشنری عربی به فارسی
برق , تلا لو , تابش , ظهور اني , زودگذر , تابيدن , درخشيدن , درخشانيدن , تابانيدن , نرمي , صافي , براقي , جلا , جلوه ظاهر , برق انداختن , صيقل دادن , شرح , تفصيل , توضيح , تفسير , تاويل , سفرنگ , حاشيه , فهرست معاني , تاويل کردن , حاشيه نوشتن بر , زر...