کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تا
/tā/
معنی
برای بیان آخر و انتهای چیزی: از مشهد تا تهران.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. راس، لغایت، مادام
۲. دانه، شمار، عدد، تحفه، دست، طاقه، قلاده، لنگه، واحد ≠ جفت
۳. چین،
۴. لا، ورق
۵. جفت، عدیل، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همسنگ، همانند، همسان، همتا
۶. به محض اینکه، همینکه
۷. سرانجام، عاقبت، فرجام
۸. که
۹. تا زم
فعل
بن گذشته: تا زد
بن حال: تا زن
دیکشنری
doublet, double, fellow, fold, immediate, lest, till, twin, match , mate, until, odd, once, pending, replication, to, tuck, when, within
-
جستوجوی دقیق
-
تا
واژگان مترادف و متضاد
۱. راس، لغایت، مادام ۲. دانه، شمار، عدد، تحفه، دست، طاقه، قلاده، لنگه، واحد ≠ جفت ۳. چین، ۴. لا، ورق ۵. جفت، عدیل، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همسنگ، همانند، همسان، همتا ۶. به محض اینکه، همینکه ۷. سرانجام، عاقبت، فرجام ۸. که ۹. تا زم
-
تا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حر رب .) به معانی : 1 - اگر، مگر. 2 - همین که ، بی درنگ . 3 - عاقبت . 4 - زنهار، مبادا.
-
تا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مثل ، مانند.
-
تا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) تخته ، ورق ، طاق ، طاقه .
-
تا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حر اض .) به معنی نهایت و انتها.
-
تا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - خمیدگی کاغذ و پارچه ، شکن . 2 - لا، ورق . 3 - فرد، یک ، نقیض جفت .4 - لنگه چیزی ، نیمة بار.
-
تا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تار، مو. 2 - تار، سیم .
-
تا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) عدد، شمار.
-
تا
لغتنامه دهخدا
تا. (اِ) پهلوی ، tak عدد. شماره : عاصم هفت تا تیر داشت و به هرتائی مردی رابکشت . (کشف الاسرار ج 1 ص 548 از فرهنگ فارسی معین ).گاهی در شماره کردن بعدد، «تا» الحاق کنند: دوتا، ده تا، هزارتا، صدهزارتا، هزارهزارتا. و این «تا» چیزی بر معنی عدد نمی افزاید ...
-
تا
لغتنامه دهخدا
تا. (ع حرف ) اسم اشاره است برای مفرد مونث . تثنیه ٔ آن «تان » و جمع آن «اولاء» است . گاهی «ها» تنبیه به اولش افزوده گردد چون : هاتا، هاتان ، هؤلاء. اگر در مخاطب استعمال شود به آخرش «ک » پیوندد مانند: تاک . تلک . تیک . فتحه دادن تاء «تلک » لغت ردیئی ...
-
تا
لغتنامه دهخدا
تا. [ تَل ْ لا هَِ ] (ع سوگند) (از: ت + اﷲ) ت ، حرف قسم عربی است که در اول اﷲ درآید و آنرا جر دهد و در فارسی مرادف باﷲ، واﷲ، قسم بخدا، بخدا قسم ، سوگندی با خدای است ، و در تازی نیز معادل ایم اﷲ و هیم اﷲ است .
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) tā برای بیان آخر و انتهای چیزی: از مشهد تا تهران.
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ جفت] tā ۱. عدد (در ترکیب با اعداد): دو تا، سه تا، چهار تا.۲. [قدیمی] واحد شمارش پارچه و لباس.
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاه› tā خمیدگی چیزی، مانند کاغذ و پارچه؛ چین؛ لا.〈 تا شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] دولا شدن؛ خم شدن؛ خمیده شدن.〈 تا کردن: (مصدر متعدی) ‹تا دادن› [عامیانه]۱. دولا کردن.۲. خمیده کردن.۳. عمل کردن؛ رفتار کردن.〈 بد تا کردن: [عامیانه] ب...
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tā ۱. لنگه؛ نظیر؛ مانند: هر دونفرشان تای هم هستند؛ بداخلاق و پرادعا.۲. نیمۀ بار.