کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تألیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تألیف
معنی
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراهم آوردن ، گرد آوردن . 2 - نوشتن کتاب .
فرهنگ فارسی معین
فعل
بن گذشته: تألیف کرد
بن حال: تألیف کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تألیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراهم آوردن ، گرد آوردن . 2 - نوشتن کتاب .
-
واژههای مشابه
-
تالیف
واژگان مترادف و متضاد
۱. تدوین، تصنیف، جمعآوری، گردآوری، نگارش ۲. تدوین کردن، جمعآوری کردن، گردآوری کردن ۳. ایجاد الفت کردن ۴. دلجویی، استمالت، نوازش ۵. پیوند، ترکیب ۶. پیونددهی، الفتدهی، دمسازی
-
تالیف
فرهنگ واژههای سره
گردآوری، نوشته
-
تآلیف
لغتنامه دهخدا
تآلیف . [ ت َ ] (ع اِ) جمع تألیف است . (فرهنگ نظام ). رجوع به تألیف شود.
-
تألیف
لغتنامه دهخدا
تألیف . [ت َءْ ] (ع مص ) جمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جمع نمودن . (منتهی الارب ). جمع نمودن با ترتیب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سازواری دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جر...
-
تاليف
دیکشنری عربی به فارسی
تاليف و تصنيف , نويسندگي , احداث , ايجاد , ابداع , ابتکار , اصل , اغاز
-
تالیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'lif ۱. [مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتابهای دیگر اقتباس کرده باشند.۲. (اسم) اثری که با این روش نوشته شده است.۳. [قدیمی] پیوند.
-
تالیف
دیکشنری فارسی به عربی
تجميع , مقالة
-
compilation scale
مقیاس تألیف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] مقیاسی که نقشه در آن تألیف میشود و ممکن است با مقیاس بیانشده در نقشه تفاوت داشته باشد
-
تالیف شدن
واژگان مترادف و متضاد
گردآوریشدن، جمعآوری شدن، تدوین شدن
-
تالیف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کتابنوشتن، ۲. تدوین کردن، گردآوری کردن، فراهمآوردن، جمعآوری کردن ۳. سازوار کردن ۴. الفت دادن، دمساز کردن
-
تالیف شده
فرهنگ واژههای سره
نوشته شده
-
تألیف شده
فرهنگ واژههای سره
نوشته شده
-
تألیف کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) نوشتن کتاب .