کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تآمیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تآمیر
لغتنامه دهخدا
تآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.
-
واژههای مشابه
-
تأمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به امارت گماردن ، امیر کردن .
-
تأمیر
لغتنامه دهخدا
تأمیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) به امارت گماردن . (از تاج العروس ج 3 ص 21). امیر کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فرمانده کردن . (دهار). امارت دادن کسی را بر قوم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). امارت دادن .(از اقرب الموارد). || تیز کردن . || داغ و نشان نمودن ...
-
واژههای همآوا
-
تعمیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبادانی، اصلاح، بازسازی، ترمیم، عمارت، مرمت، نوسازی ≠ تخریب ۲. آباد کردن، مرمت کردن، عمارت کردن، ساختن ۳. درست کردن، بازسازی کردن ≠ تخریب
-
تعمیر
فرهنگ واژههای سره
بازساز
-
تأمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به امارت گماردن ، امیر کردن .
-
تعمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آباد کردن . 2 - مرمت کردن خرابی .
-
تعمیر
لغتنامه دهخدا
تعمیر. [ ت َ ] (ع مص ) زندگانی دادن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). زندگانی دراز دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): لعمری لئن عمرتم السجن خالداً؛ ای ادمتم سجنه ُ کانهم جعلوا خالداً للسجن عمری . (ا...
-
تعمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'mir ۱. آباد کردن؛ مرمت کردن خرابی خانه؛ قابل سکنی کردن جا و منزل.۲. [قدیمی] زندگی دراز کردن.
-
جستوجو در متن
-
Taymyr Peninsula
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شبه جزیره تامیر
-
تؤمور
لغتنامه دهخدا
تؤمور. [ ت ُءْ ] (ع اِ) نشان که از سنگ و جز آن در بیابانها سازند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کسی : ما بالدار تؤمور؛ ای احدٌ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، تآمیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تآم...
-
تامور
لغتنامه دهخدا
تامور. (معرب ، اِ) جوالیقی به نقل از ابن درید گوید: این کلمه از سریانی گرفته شده است . (المعرب ص 85). آوند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظرف . (اقرب الموارد)(تاج العروس ). || جان و حیات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دل و دانه ٔ دل و حیات آن ....