کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی قاعده در مورد فعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لر نوری جان بی بی
لغتنامه دهخدا
لر نوری جان بی بی . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران مرکب از شصت خانوار ساکن همراه عمله .
-
بی سر و بی سامان
لغتنامه دهخدا
بی سر و بی سامان . [ س َ رُ ] (ص مرکب ) بی خانمان . دربدر. بی بضاعت : نفسی سرد برآورد ضعیف از سر دردگفت بگذار من بی سر و بی سامان را. سعدی .|| پریشان حال و آشفته احوال با زندگی درهم . رجوع به بی سر و سامان شود.
-
بی کار و بی عار
لغتنامه دهخدا
بی کار و بی عار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی کاره . که هیچ کار ندارد و از بی کاری عار ندارد. ولگرد . عاطل و باطل . (یادداشت مؤلف ).
-
بی خود و بی جهت
لهجه و گویش تهرانی
بیهوده و بی جهت، بی دلیل
-
بی مزگی، بی مزگی کردن
لهجه و گویش تهرانی
شوخی بارد کردن
-
بی درد و بی حمیت
فرهنگ گنجواژه
بی غیرت.
-
بی دل و بی دست
فرهنگ گنجواژه
بی انگیزه.
-
بی هنر و بی کاره
فرهنگ گنجواژه
انسان بی خاصیت.
-
بیجا و بی موقع
فرهنگ گنجواژه
بی محل، نامناسب.
-
بی برگی و بی کسی
فرهنگ گنجواژه
فقر.
-
بی جرم و بی جنایت
فرهنگ گنجواژه
بی گناه.
-
بی شرمی و بی حیایی
واژهنامه آزاد
سمسول.
-
بینظیر
فرهنگ نامها
(تلفظ: bi nazir) (فارسی ـ عربی) بیمانند ، بیهمتا .
-
B magnitude
قدر بی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] قدر عبوری از پالایۀ بی
-
b value
مقدار بی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] شیب خطی که به دادههای فراوانی ـ بزرگی زمینلرزهها برازش شده است