کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی دماغ 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی قوت
لغتنامه دهخدا
بی قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + قوّت ) بی زور. ضعیف : این شتر قوی لاغر است وبی قوت . (انیس الطالبین ص 202). و رجوع به قوت شود.
-
بی قوتی
لغتنامه دهخدا
بی قوتی . [ ق ُوْ وَ ] (حامص مرکب ) بی زوری . ضعف . ناتوانی : فراخشاخی بود او را که از لاغری و بی قوتی بر جای مانده بود. (انیس الطالبین ص 118). رجوع به قوت شود.
-
بی کار
لغتنامه دهخدا
بی کار. (ص مرکب ) (از: بی + کار، جنگ ) بی جنگ . بی نبرد. رجوع به کار شود.
-
بی کار
لغتنامه دهخدا
بی کار. (ص مرکب ) (از: بی + کار) بی شغل . بدون شغل و پیشه . بی صنعت . (ناظم الاطباء). بی سرگرمی . بی مشغولیت . غیرمشتغل بکاری . بی اشتغال به امری : کشاورز و آهنگر و پای باف چو بی کار باشند سرشان بکاف . ابوشکور.بکش هر که بی کار یابی به ده همه کهترانند...
-
بی بُته
لهجه و گویش تهرانی
بی عُرضه،بی اصل
-
بی جنبه
لهجه و گویش تهرانی
بی ظرفیت
-
بی حیا
لهجه و گویش تهرانی
بی آبرو
-
بی ریخت
لهجه و گویش تهرانی
ناجور: اوضاع بی ریخت شده
-
بی صفت
لهجه و گویش تهرانی
بی مرام
-
بی کله
لهجه و گویش تهرانی
نترس ،بی فکر
-
بی مروت
لهجه و گویش تهرانی
بی انصاف
-
بی معرفت
لهجه و گویش تهرانی
ناسپاس
-
بی نماز
لهجه و گویش تهرانی
حائض
-
بی نور
لهجه و گویش تهرانی
بیحال،ناخلف،بی عرضه
-
بی سان
واژهنامه آزاد
مانند خورشید نام دختر ترکی