کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی در پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بی در
لغتنامه دهخدا
بی در. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + در) که در ندارد. بی باب . بدون در. بدون مدخل یا بدون آنچه بر مدخل قرار دهند. شواهد زیر، هم بمعنی خود «در» و هم بمعنی مدخل یعنی جای نصب در است : که کرد این گنبد پیروزه پیکرچنین بی روزن و بی بام و بی در. ناصرخسرو.بی در...
-
واژههای مشابه
-
بِي
فرهنگ واژگان قرآن
به من
-
بی بی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bibi ۱. مادربزرگ.۲. از ورقهای بازی با نقش یک زن بر روی آن.۳. [قدیمی] بانو.
-
بی بی
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] ( اِ.) 1 - کدبانو. 2 - مادربزرگ . 3 - از خال های ورق که میان شاه و سرباز جای دارد.
-
بی بی
دیکشنری فارسی به عربی
سيدة , ملکة
-
بی بی
لهجه و گویش تهرانی
مادر بزرگ ،خانم محترم،سیده،عنوان زنان مقدس
-
بی بی جون،بی بی خانم
لهجه و گویش تهرانی
خطاب به مادر بزرگ یاخانم محترم،سیده
-
بی بی حور و بی بی نور
لهجه و گویش تهرانی
دو زن مقدس که برای آنها سفره نذر می کنند
-
کوشک بی بی چه
لغتنامه دهخدا
کوشک بی بی چه . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز است که 962 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
راجی بی بی
لغتنامه دهخدا
راجی بی بی . (اِخ ) نام مادر سلطان محمود از فرمانروایان ناحیه ٔ جونپور هند، وی بعد از مرگ پسرش سلطان محمود بهیکن خان را بر تخت نشانید. واو را محمدشاه خطاب کرد. (تاریخ شاهی صص 14 - 16).
-
بی بی طلایی
لغتنامه دهخدا
بی بی طلایی . [ طَ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
-
خاله بی بی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] xālebibi نوعی آش که از آرد و برنج تهیه میشود.
-
بی بی خزون
لهجه و گویش تهرانی
مظهر پاییز
-
بی بی سه شنبه
لهجه و گویش تهرانی
زن مقدسی که برای وی سفره نذر می کنند