کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی احترامی کردن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی بی طلایی
لغتنامه دهخدا
بی بی طلایی . [ طَ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
-
بی بی کلا
لغتنامه دهخدا
بی بی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاتجن است که در بخش مرکزی شهرستان قائمشهر واقع است و دارای 285 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
بی بی گل مرده
لغتنامه دهخدا
بی بی گل مرده . [ گ ُ م ُ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه تل است که در بخش جانکی گرم سیر شهرستان اهواز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
خاله بی بی
لغتنامه دهخدا
خاله بی بی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام آشی است از آش های آرد که در آن برنج نیز کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ). آشی که کمینه تر آشهاست . (شرفنامه ٔ منیری ) : خاله بی بی چو ترا میل طبیعت باشدعمه خاتون بنهد بهر تو طشتی بر بار. بسحاق اطعمه (از آنندراج ).نخواهم گ...
-
خاله بی بی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] xālebibi نوعی آش که از آرد و برنج تهیه میشود.
-
بی بی عاقله
لهجه و گویش تهرانی
فرد نیمه عقل در یک جمع عامی.
-
بی بی لک
لهجه و گویش تهرانی
مادگی جای میخ در پرده
-
بی بی خزون
لهجه و گویش تهرانی
مظهر پاییز
-
بی بی سه شنبه
لهجه و گویش تهرانی
زن مقدسی که برای وی سفره نذر می کنند
-
بی نماز،بی نمازی
لهجه و گویش تهرانی
حایض،قاعدگی
-
بی بی یان
واژهنامه آزاد
نام محلی مسکونی درشهرستان مسجدسلیمان.
-
ده نو بی بی فاطمه
لغتنامه دهخدا
ده نو بی بی فاطمه . [ دِه ْ ن َ طِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ،. واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری سبزواران دارای 178 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
لر نوری جان بی بی
لغتنامه دهخدا
لر نوری جان بی بی . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران مرکب از شصت خانوار ساکن همراه عمله .
-
بی کار و بی عار
لغتنامه دهخدا
بی کار و بی عار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی کاره . که هیچ کار ندارد و از بی کاری عار ندارد. ولگرد . عاطل و باطل . (یادداشت مؤلف ).
-
بی خود و بی جهت
لهجه و گویش تهرانی
بیهوده و بی جهت، بی دلیل