کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگ زاده ثمرنیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیگ زاده ثمرنیان
لغتنامه دهخدا
بیگ زاده ثمرنیان . [ ب َ / ب ِ دَ ث َ م َ ] (اِخ ) رجوع به بیک زاده ... شود.
-
واژههای مشابه
-
نگین بیگ
لغتنامه دهخدا
نگین بیگ . [ ن ِ گیم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، در 40هزارگزی شمال غربی چاه بهار،در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیا...
-
نوروزعلی بیگ
لغتنامه دهخدا
نوروزعلی بیگ . [ ن َ ع َ ب َ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری و از ایل شاملو و زرگرباشی عباسقلی خان حکمران هرات بوده است و او راست :غافل مشو که طبع سخن پیشه شیشه است مضمون پری و خلوت اندیشه شیشه است دست تهی به دامن عشرت نمی رسدگر خنده بی شراب کندشی...
-
نورعلی بیگ
لغتنامه دهخدا
نورعلی بیگ . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه ، در 6 هزارگزی غرب ساوه نزدیک جاده ٔ ساوه به نوبران ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 960 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش انار و انجیر، شغل مردمش زراعت و باغداری و کرا...
-
ساروخان بیگ
لغتنامه دهخدا
ساروخان بیگ . [ ب َ ] (اِخ ) آجرلو، یوزباشی و در دوره ٔ شاه عباس بزرگ ، حاکم ایل آجرلو بود. (ذیل عالم آرا ص 227).
-
وایه بیگ
لغتنامه دهخدا
وایه بیگ . [ ی َ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، در جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین . رجوع شود به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 استان مرکزی .
-
هاشم بیگ
لغتنامه دهخدا
هاشم بیگ . [ش ِ ب ِ ] (اِخ ) فزونی استرآبادی . مؤلف کتاب بحیره وشاعر معروف ایرانی ، متوطن در هند در قرن یازدهم هجری که ساقی نامه ای به نام شاه عباس صفوی و در مدح وی سروده است . در شعر فزونی تخلص میکرد. (تذکره ٔ میخانه چ گلچین معانی ص 674). رجوع به ف...
-
ایل بیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ایلبیگی› [قدیمی] 'ilbeyg ۱. نایبرئیس ایل.۲. رهبر ایل.
-
هیبت بیگ
لغتنامه دهخدا
هیبت بیگ . [ هَِ ب َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 7هزارگزی شوسه ٔ تبریز و دارای 293 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
اخته بیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] 'axtebeyg کسی که اخته کردن حیوانات به دستور او است؛ میرآخور؛ رئیس اسطبل؛ اختهچی.
-
یامغورچی بیگ
لغتنامه دهخدا
یامغورچی بیگ . [ ب َ ] (اِخ ) یا میر یمغورچی ، شاعر است و سیاهی تخلص داشته . از اوست :به مسجدی که روم در فراق دلبر خویش بهانه سجده کنم بر زمین زنم سر خویش .(از مجالس النفایس ، مجلس پنجم ص 111).
-
اخته بیگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ) [ تر. ] (اِمر.) کسی که اخته کردن حیوانات به دستور او است ، اخته چی ، میرآخور، رییس طویله و اصطبل .
-
آخته بیگ
لغتنامه دهخدا
آخته بیگ . [ ت َ / ت ِ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) اَخته بیگ . آخته چی .
-
اﷲوردی بیگ
لغتنامه دهخدا
اﷲوردی بیگ . [ اَل ْ لاه وِ ب َ ] (اِخ ) شاعر، و از ملازمان نواب سربلندخان بود. رجوع به فرهنگ سخنوران شود.