کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگه سلطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیگه سلطان
لغتنامه دهخدا
بیگه سلطان . [ ب َ گ َس ُ ] (اِخ ) بیگه بیگم سلطان . دختر میرزا معزالدین سنجر. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 115 به بعد شود.
-
واژههای مشابه
-
درویش بیگه
لغتنامه دهخدا
درویش بیگه . [ دَرْ ب َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه . واقع در 4هزارگزی جنوب باختری کوزران و پانصدگزی جنوب راه فرعی سنجابی به گوران ، با 130 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ ج...
-
بیگه خیز
لغتنامه دهخدا
بیگه خیز. [ گ َه ْ ] (نف مرکب ) که پیش بامداد برخیزد. سحرخیز. که نه بوقت برخیزد. که نه بگاه سر از خواب بردارد : اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم رطل می باید دمادم مست بیگه خیز را.سنائی .
-
بیگه شدن
واژهنامه آزاد
گذشتن،تمام شدن،شب شدن. سال،بیگه گشت،وقت کشت نه / جز سیه رویی و فعل زشت نه مولوی
-
گاه و بیگه
لغتنامه دهخدا
گاه و بیگه . [ هَُ گ َه ْ ] (ق مرکب ) مخفف گاه و بیگاه . وقت و بیوقت : که در گاه و بیگه کسی را بسوخت به بی مایه چیزی دلش را بسوخت . فردوسی .گاه و بیگه مخفف گاه و بیگاه . رجوع به گاه و بیگاه شود.
-
گه و بیگه
فرهنگ گنجواژه
در مواقع مختلف، گاهی، وقت و بی وقت.
-
جستوجو در متن
-
بیگم سلطان
لغتنامه دهخدا
بیگم سلطان . [ ب َ گ ُ س ُ ] (اِخ ) بیگه بیگم . نام دختر سلطان حسین میرزا، و او را سعادت بخت بیگم نیز میخواندند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 230، 235، 236، 320).
-
بیگاه
لغتنامه دهخدا
بیگاه . (ص مرکب ، ق مرکب ،اِ مرکب ) شام . در برابر صبح . (از برهان ). وقت شام . (آنندراج ). شام . مقابل صبح . (ناظم الاطباء). نزدیک شب هنگام . تنگاتنگ غروب . آفتاب زرد : عبدالمطلب را سوی ابرهه آورد و چون به لشکرگاه رسید روز بیگاه بود خبر به ابرهه برد...
-
پگاه
لغتنامه دهخدا
پگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) بگاه . سخت زود.زود (بامداد). سپیده دم . سفیده ٔ صبح . صبح زود. صبح نخستین . صبح صادق . سَحر. سرگاه . بَکر. بُکرَة. فجر.عُجسَة. غدوة. غداة. غدیّة. (منتهی الارب ) : سپهبدش را گفت [ خاقان چین ] فردا پگاه بخواه از...
-
مرغ
لغتنامه دهخدا
مرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری جثه هم داشته باشد و همچنین مور پردار را مرغ نگویند و پر شرط نیست و لهذا خفاش را که پرواز ا...
-
گذاشتن
لغتنامه دهخدا
گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گوسپند را. حشر؛ به چرا گذاشتن ستور را شباروز. اسجال ؛ گذاشتن مردمان را. خذلان ؛ گذشتن یاری ...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...