کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگلربیگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیگلربیگ
/bey(i)glarbeyg/
معنی
۱. در اوایل دورۀ صفوی، عنوان حکام ولایات که غالباً از مرکز تعیین میشدند.
۲. در دورۀ قاجاریه، رئیس شهربانی یا حاکم نظامی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیگلربیگ
لغتنامه دهخدا
بیگلربیگ . [ ب َ / ب ِ ل َ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، ص مرکب ) بگلربک . بیکلربک . بیک ِ بیکها.امیر امیران . امیرالامراء. (غیاث ). سپهسالار. (غیاث ) (آنندراج ). || بزرگ شهر. رئیس کدخدایان .
-
بیگلربیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] bey(i)glarbeyg ۱. در اوایل دورۀ صفوی، عنوان حکام ولایات که غالباً از مرکز تعیین میشدند.۲. در دورۀ قاجاریه، رئیس شهربانی یا حاکم نظامی.
-
جستوجو در متن
-
بیگلربیگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] beyglarbeygi = بیگلربیگ