کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیگاه
/bigāh/
معنی
۱. بیهنگام؛ بیوقت؛ بیموقع.
۲. دیروقت.
۳. (اسم) هنگام غروب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیموقع، بیوقت، بیهنگام
۲. دیروقت، دیرهنگام، دیر، ناوقت ≠ گاه، زود
۳. شبانگاه، غروبهنگام ≠ پگاه زود، گاه
دیکشنری
inopportune
-
جستوجوی دقیق
-
بیگاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیموقع، بیوقت، بیهنگام ۲. دیروقت، دیرهنگام، دیر، ناوقت ≠ گاه، زود ۳. شبانگاه، غروبهنگام ≠ پگاه زود، گاه
-
بیگاه
لغتنامه دهخدا
بیگاه . (ص مرکب ، ق مرکب ،اِ مرکب ) شام . در برابر صبح . (از برهان ). وقت شام . (آنندراج ). شام . مقابل صبح . (ناظم الاطباء). نزدیک شب هنگام . تنگاتنگ غروب . آفتاب زرد : عبدالمطلب را سوی ابرهه آورد و چون به لشکرگاه رسید روز بیگاه بود خبر به ابرهه برد...
-
بیگاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) ‹بیگه، بیگاهان› [قدیمی] bigāh ۱. بیهنگام؛ بیوقت؛ بیموقع.۲. دیروقت.۳. (اسم) هنگام غروب.
-
واژههای مشابه
-
گاه بیگاه
لغتنامه دهخدا
گاه بیگاه . (ق مرکب ) مؤلف آنندراج گوید: گاه بگاه و گاه بیگاه ، وقت بیوقت ...و قیل بگاه وقت صباح و بیگاه وقت شام و هر دو ببای فارسی ، و این محل تأمل است . (آنندراج ) (بهارعجم ).
-
بیگاه شدن
لغتنامه دهخدا
بیگاه شدن .[ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روز به آخر شدن . وقت شام شدن . بپایان روز رسیدن . شب شدن . به شب رسیدن : چنین بود تا روز بیگاه شدز شب دامن رزم کوتاه شد. فردوسی .در غم ما روزها بیگاه شدروزها با سوزها همراه شد. مولوی .بیگاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه...
-
بیگاه گشتن
لغتنامه دهخدا
بیگاه گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) به آخر شدن روز. بیگاه شدن : چنین گفت کامروز بیگاه گشت . فردوسی .که شد روز تاریک و بیگاه گشت .فردوسی .
-
بیگاه گونه
لغتنامه دهخدا
بیگاه گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) در آستانه ٔ غروب . تنگاتنگ غروب . نزدیک به شامگاه رسیدن و بودن روز : درساعت بونصر بیامد و بیگاه گونه شده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404).
-
بیگاه خیز
لغتنامه دهخدا
بیگاه خیز. (نف مرکب ) که بیگاه برخیزد. که بامداد زود برخیزد. که در دل شب از خواب برآید : بشب زنده داران بیگاه خیزبخاکی غریبان خونابه ریز.نظامی .
-
off-year election, off-year
انتخابات بیگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] در نظامهای انتخاباتی شبیه به امریکا، انتخابات در سالی که در آن انتخابات ریاست جمهوری برگزار نمیشود
-
گاه و بیگاه
لغتنامه دهخدا
گاه و بیگاه . [ هَُ ] (ق مرکب ) وقت و بیوقت . گاه و بیگه . پیوسته . دایم . همواره : جز راست مگوی گاه و بیگاه تا حاجت نایدت به سوکند. ناصرخسرو.براینسان بود یک هفته شهنشاه بشادی و برامش گاه و بیگاه . (ویس و رامین ).من ز خدمت دمی نیاسودم گاه و بیگاه در ...
-
گاه و بیگاه
دیکشنری فارسی به عربی
من حين لآخر
-
گاه و بیگاه
فرهنگ گنجواژه
روز و شب، صبح و شام، گهگاه، برخی مواقع.
-
گاه و بیگاه
لهجه و گویش تهرانی
دائم
-
مربوط به بعضی از مواقع یا گاه و بیگاه
دیکشنری فارسی به عربی
عرضي