کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگانه نواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
alien addition line
رگۀ بیگانهاضافهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] رگهای گیاهی با یک یا چند فامتن اضافی از یک گونۀ بیگانه
-
رادیوهای بیگانه (خارجی)
دیکشنری فارسی به عربی
إذاعاتٌ أجنَبية
-
خودی و بیگانه
فرهنگ گنجواژه
خود و غیر خود.
-
خویش و بیگانه
فرهنگ گنجواژه
خودی و غریبه.
-
xenomorphic-granular texture, allotriomorphic-granular texture
بافت دانهای بیگانهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بافت آذرین ویدایی (phaneritic texture) که بخش اعظم آن از دانههای هماندازۀ بیوجه تشکیل شده است
-
استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل ان
دیکشنری فارسی به عربی
تبني
-
کاپیتولاسیون (منع تعقیب قضایی اتباع بیگانه)
دیکشنری فارسی به عربی
الحصانة القضائية
-
مجرمین مقیم کشور بیگانه را به کشور اصلیشان تسلیم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سلم
-
ناحیه ای که کشور بیگانه دور انرا گرفته باشد
دیکشنری فارسی به عربی
جيب
-
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انرا کاملا احاطه کرده باشد
دیکشنری فارسی به عربی
جيب
-
واژههای همآوا
-
بیگانهنواز
واژگان مترادف و متضاد
غریبنواز، غریبهنواز، بیگانهپرور ≠ بیگانهگداز، بیگانهستیز
-
جستوجو در متن
-
نواز
لغتنامه دهخدا
نواز. [ ن َ ] (اِمص ) حاصل مصدر نواختن است . (یادداشت مؤلف ). نوازش . (برهان قاطع) (آنندراج ). نواختن . (اوبهی ) (برهان قاطع). دلجوئی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). تسلی . (ناظم الاطباء). رجوع به نوازش و نواختن شود : ز کهتر پرستش ز مهتر نوازبداندیش ...
-
رازدار
لغتنامه دهخدا
رازدار. (نف مرکب ) سرنگاهدار. (ناظم الاطباء).دارنده ٔ راز کسی . حافظ سر. محرم راز. (آنندراج ). پوشنده ٔ سر. دارنده ٔ سر : ابوبکر نیز همه شب خواب نداشت و با خود همی اندیشید که این بت پرستی که ما بدان اندریم و پدران ما اندر بودند هیچ چیز نیست ... و کاش...
-
آیین
لغتنامه دهخدا
آیین . (اِ) سیرت . رسم .(صراح ). عرف . طبع. عادت . داب . (دهار). آئین . شیمه . روش . دَیْدَن . خلق . خصلت . خو. خوی . منش : سیرت اوبود وحی نامه بکسری چونکه به آئینْش پندنامه بیاکند. رودکی .همه شب بدی خوردن آیین اودل مهتران پر شد از کین او. فردوسی .مز...