کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیگانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیگانه
/bigāne/
معنی
۱. ناشناس؛ ناآشنا؛ غریب.
۲. کسی که از کشور دیگر باشد؛ اجنبی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اجنبی، خارجی، غریب، غریبه، غیر، متنکر، ناآشنا، ناشناس، نامحرم ≠ آشنا، خودی، محرم
دیکشنری
alien, exotic, foreign, strange, new, outsider, overseas, stranger
-
جستوجوی دقیق
-
بیگانه
واژگان مترادف و متضاد
اجنبی، خارجی، غریب، غریبه، غیر، متنکر، ناآشنا، ناشناس، نامحرم ≠ آشنا، خودی، محرم
-
بیگانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (ص مر. اِمر.)1 - غریب ، ناآشنا. 2 - خارجی ، اجنبی .
-
بیگانه
لغتنامه دهخدا
بیگانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) غیر. ناآشنا. (غیاث ). مقابل یگانه . (آنندراج ). مقابل آشنا. (از ناظم الاطباء). مقابل خودی . (یادداشت مؤلف ). اجنبی . غریبه . خارجی . غریب و اجنبی و کسی که از مردم آنجا نباشد. (از ناظم الاطباء). اجنبی . غیر. بیرونی . ...
-
بیگانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: bēgānak، مقابلِ آشنا] bigāne ۱. ناشناس؛ ناآشنا؛ غریب.۲. کسی که از کشور دیگر باشد؛ اجنبی.
-
بیگانه
دیکشنری فارسی به عربی
اجنبي , بربري , غريب , فقط , في الخارج , قريب ، أجْنَبي
-
واژههای مشابه
-
گل بیگانه
لغتنامه دهخدا
گل بیگانه . [ گ ُل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل خودرو و بعضی بمعنی گل نو نوشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
xenocryst
بیگانهبلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بلوری در یک سنگ آذرین که نسبت به سنگ دربرگیرنده بیگانه به شمار میآید
-
phagocyte
بیگانهخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] یاختهای که در طی فرایند بیگانهخواری، ذرات خارجی را به درون خود ببرد و هضم کند * مصوب فرهنگستان اول
-
phagocytosis
بیگانهخواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بردن ذرات خارجی به داخل یاخته و هضم آنها * مصوب فرهنگستان اول
-
xenomorphic, allotriomorphic
بیگانهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بیوجه
-
xenolith
بیگانهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قطعهای از سنگ دیواره در یک تودۀ آذرین ژرفتودهای یا آتشفشانی
-
xenophobic
بیگانههراسانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مربوط به بیگانههراسی متـ . بیگانههراس2
-
xenophobia
بیگانههراسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] [جامعهشناسی] ترس از بیگانگان که منشأ فرهنگی دارد و غالباً ناشی از تلقی و برداشتی خصمانه نسبت به مهاجران در جوامع و اجتماعات است و عواملی نظیر رقابت بر سر شغل یا تبعیضهای قومی یا نژادی یا مذهبی...
-
سبزه ٔ بیگانه
لغتنامه دهخدا
سبزه ٔ بیگانه . [ س َ زَ / زِ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سبزه ٔ خودرو. (غیاث ). سبزه ٔ بی موقع که قابل پیراستن و برکندن باشد. (آنندراج ) : تلاش صحبت آئینه رویی می کند شوقم که جوهر را نگاهش سبزه ٔ بیگانه میداند.صائب (از آنندراج ).