کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیکار و بیعار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیکار و بیعار
لهجه و گویش تهرانی
ولگرد،تن پرور
-
بیکار و بیعار
فرهنگ گنجواژه
ولگرد.
-
واژههای مشابه
-
بیر بیکار
لغتنامه دهخدا
بیر بیکار. (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بیر (ظاهراً ترکی ) + بیکار) سخت بیکار. (یادداشت مؤلف ).
-
موقتا بیکار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
علق
-
واژههای همآوا
-
بی کار و بی عار
لغتنامه دهخدا
بی کار و بی عار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی کاره . که هیچ کار ندارد و از بی کاری عار ندارد. ولگرد . عاطل و باطل . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
غلندر
لغتنامه دهخدا
غلندر. [ غ َ ل َ دَ ] (ص ) شخص بیکار بیعار که در لباس درویشی گدایی کند. (از فرهنگ نظام ). این لفظ مبدل گلندر به معنی کنده ٔ ناتراشیده است و مجازاً در معنی بیکار گدا استعمال شده است . مطابق قاعده ٔ تبدیل حروف به همدیگر تبدیل گاف به حرف قریب المخرج خود...
-
ویلان
لغتنامه دهخدا
ویلان . [ وَ / وِ ] (ص ) ول . سرگردان . سرگشته . بی جای و مستقری . بی خانه ٔ معلوم . با شدن و ماندن و کردن صرف شود.- ویلان سیلان ، ویلان و سیلان ؛ از اتباع است . سرگردان . سرگشته .- ویلان شدن ؛ سرگردان شدن . جای معلوم نداشتن .- ویلان کردن ؛ سرگردا...
-
خور
لغتنامه دهخدا
خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) هور. خورشید. آفتاب . مهر. شارق . شمس . ذُکاء. بیضا. بوح . یوح . عجوز. تبیراء. غزاله . لولاهه . ابوقابوس . حورجاریه . اختران شاه . لیو. نیر اعظم . نیر اکبر. ارنة. شرق . جای آن در فلک چهارم است . (یادداشت مؤلف ) : شکوفه همچو...