کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیکار
/bikār/
معنی
کسی که کار، شغل، و پیشهای ندارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیپیشه، بیحرفه، بیشغل، بیکاره، غیرشاغل ≠ شاغل
۲. ول، ولگرد، ولو
۳. عاطل، لاابالی، معطل
۴. کممشغله ≠ پرمشغله
دیکشنری
idle, jobless, out of work, unemployed
-
جستوجوی دقیق
-
بیکار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیپیشه، بیحرفه، بیشغل، بیکاره، غیرشاغل ≠ شاغل ۲. ول، ولگرد، ولو ۳. عاطل، لاابالی، معطل ۴. کممشغله ≠ پرمشغله
-
بیکار
لغتنامه دهخدا
بیکار. [ ب َ ] (معرب ، اِ) صورتی از پیکار. جنگ . نبرد. ج ، بَیاکیر. (دزی ج 1 ص 126) : بدل گفت اگر جنگجویی کنم به بیکار او سرخرویی کنم . عنصری .بمردان کار و فیلان بیکار درحفظ اطراف و حواشی آن استظهار رفته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257). رجوع به پیکار ش...
-
بیکار
لغتنامه دهخدا
بیکار. [ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب پرگار. فرجار: فیه [ فی حجر یهودی ] خطوط متوازیة کأنها خطت بالبیکار. (ابن البیطار). همان پرگار فارسی است . (از دزی ج 1 ص 136). برجار. برکار. (نشوءاللغة ص 94). || مشی علی البیکار؛ با دقت تمام راه رفت . || نظره علی البیک...
-
بیکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bikār کسی که کار، شغل، و پیشهای ندارد.
-
بیکار
دیکشنری فارسی به عربی
شاغر , عاطل
-
واژههای مشابه
-
بیر بیکار
لغتنامه دهخدا
بیر بیکار. (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بیر (ظاهراً ترکی ) + بیکار) سخت بیکار. (یادداشت مؤلف ).
-
بیر و بیکار
لغتنامه دهخدا
بیر و بیکار. [ رُ ](ص مرکب ، از اتباع ) بیربیکار. بالتّمام بیکار: جوان بیر و بیکار نباید وقت بگذراند. (یادداشت مؤلف ).
-
موقتا بیکار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
علق
-
بیکار و بیعار
لهجه و گویش تهرانی
ولگرد،تن پرور
-
لات و بیکار
لهجه و گویش تهرانی
بی سر و پا
-
بیکار و بیعار
فرهنگ گنجواژه
ولگرد.
-
بیکار و تهیدست
فرهنگ گنجواژه
ولگرد گدا.
-
واژههای همآوا
-
بی کار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کسی که کاری ندارد.